در فرنگستان از پست مدرن خبری نیست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در فرنگستان از پست مدرن خبری نیست - نسخه متنی

مصاحبه شونده: احسان نراقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در فرنگستان از پست‏مدرن خبري نيست

احسان نراقي

ايران، 1 و 2/11/81

چكيده: به نظر آقاي نراقي پست‏مدرنيسم تعريف واحدي ندارد و آنهايي كه آن را مطرح مي‏كنند، نمي‏دانند پست‏مدرن چيست. روشن‏فكران نبايد از جناح خاصي حمايت كنند. جهاني شدن نيز فرايندي حتمي است، اما بايد براي تأثيرگذاري بر روند آن تلاش كرد. گفت‏وگوي تمدن‏ها نيز طرحي عالي است كه به جهان تذكر داد بايد به سنت‏ها توجه كرد.

چندين سال قبل از انقلاب اسلامي، جرياني در ايران شكل گرفت كه حد مشترك آن انتقاد از غرب بود. جايگاه كتاب غربت غرب شما در اين ميانه كجاست؟

هيچ جرياني در كار نبود. نخستين كسي كه به شكل اصولي به انتقاد از غرب پرداخت، من بودم. در آن زمان، جوانان مسائلي را كه ما اكنون درگيرشان هستيم مطرح مي‏كردند. روزي همراه ژان پل سارتر و سيمون دوبوار شام ميهمان رنه مائو بوديم. از سارتر پرسيدم چه زماني شما متوجه شديد كه اين وقايع ماه مه، يك واقعه مهم تاريخي است؟ گفت: در بحران ماه مه، دانشگاه تعطيل بود. دانشجويان مرا براي سخنراني به آمفي تئاتر سوربن دعوت كردند. وقتي پشت تريبون رفتم، مشاهده كردم روبه‏روي من كاغذي است كه روي آن نوشته شده: «سارتر! حرف بزن اما پرحرفي نكن!» براي من كه همواره در سخنراني‏ها با استقبال علاقه‏مندان و كمبود وقت روبه‏رو مي‏شدم، ضربه سنگيني بود و دريافتم در اين نسل اتفاقي عجيب و باورنكردني رخ داده است.

در پي تحولات فوق در فرنگستان بود كه پي بردم بايد اين پيام جوانان را پي‏گرفت و عمق آن را دريافت. براين اساس، متوجه شدم كه جامعه سرمايه‏داري در مسير گذشته‏اش به بن‏بست رسيده و ما مشرق‏زميني‏ها مجبور نيستيم چون گذشته، چشم‏بسته، در همه امور مقلد آنان باشيم. بدينسان براي هشدار به هم‏وطنان خود كتاب غربت غرب را تأليف كردم.

آيا اين كتاب شما در عرصه عملي و سياسي نيز تأثيرگذار بود و باعث هشداري شد؟

نه، چنين نشد؛ زيرا همان طور كه در كتاب‏هايم گفته‏ام، ايران را يك فرقه اداره مي‏كرد. هيئت حاكمه را توده‏اي‏هاي سابق تشكيل داده بودند. توده‏اي‏هاي توبه‏كرده، موجودات متعصبي در عقايدشان بودند كه هيچ‏گاه عوض نمي‏شدند. آنچه عوض مي‏شد تنها تاكتيكشان بود، ولي تنها اين نبودند. تكنوكرات‏هاي آمريكايي و فراماسون‏ها هم مؤثر بودند.

چرا با تكنوكرات‏ها مشكل داشتيد؟

براي اينكه مي‏خواستند يك كار مصنوعي و رياكارانه انجام دهند. مي‏گفتند سياست را كنار بگذاريم و به بازده بپردازيم. مگر مي‏شود در يك جامعه‏اي سياست را كنار گذاشت؟ اين امر يا رياكاري است يا غلط‏كاري يا ابله پنداشتن افراد و بازيچه قرار دادن آنها. اين تكنوكرات‏هايِ ناآشنا به وضع كشور مي‏پنداشتند كاليفرنيا و ساوجبلاغ مثل هم است و همان كاري كه آنجا مي‏شود انجام داد، اينجا نيز عملي است.

به امروز جامعه بازگرديم. مدتي است انديشه‏هاي پست‏مدرن در ايران با استقبال بسياري مواجه شده است. نظر شما در اين باره چيست؟

آنهايي كه در ايران چنين بحث‏هايي را مطرح مي‏كنند، اصلاً نفهميدند پست‏مدرن چيست. به نظر من پست‏مدرن قابل تعريف نيست. هر كسي كه مي‏گويد من پست‏مدرن هستم، هيچ معلوم نيست چه مي‏گويد.

بايد صادقانه به شما بگويم كه يك‏دهم آنچه من درباره پست‏مدرن در ايران شنيده‏ام در فرنگ نشنيده‏ام. من وقتي به ايران مي‏آيم اين حرف‏ها را مي‏شنوم. در فرنگستان از اين حرف‏ها خبري نيست.

شما چه تلقي‏اي از روشن‏فكر داريد و چه وظايف و ويژگي‏هايي براي او قائليد؟

روشن‏فكر آدمي است كه بدون وابستگي به جريان سياسي خاص، بتواند خودش را در موضعي قرار دهد كه با اشراف بر كل جامعه حرفش را بزند. طرفداري از يك جريان و مخالفت با جريان ديگر زهر روشن‏فكري است. بايد اذعان كرد جريان روشن‏فكري ايران عموما از فعاليت‏هاي حزب توده منبعث بوده است، و به همين دليل متأسفانه تحت تأثير اين روند، جريان روشنفكري مدل ماركسيستي يافت.

فرايند جهاني شدن را چگونه مي‏بينيد؟

ممكن است عده‏اي براساس حس ماركسيستي يا ضدامپرياليستي در اين باره حالت مخالفت به خود بگيرند. بنده نيز شخصا موافق صددرصد جهاني شدنِ كاپيتاليستي نيستم چون وابستگي مي‏آورد. ولي از طرف ديگر، جهان به گونه‏اي در حركت است كه ديگر مسئله مسلك در ميان نيست؛ درست مثل اينترنت كه هيچ ربطي به مرام‏هاي سياسي ندارد.

اين مسير اگر بخواهد هوشيارانه و با خلاقيت پيموده شود، مسير مثبتي است. ما مي‏دانيم كه جهاني شدن حادثه‏اي اجتناب‏ناپذير است. ملت‏ها براي اينكه نقش داشته باشند بايد در مسير آن باشند؛ ولي آن نقشي كه خودشان مي‏خواهند بازي كنند. مثلاً مي‏گويند فرهنگ مهم است، پس براي حفظ شئون و شعائر فرهنگي‏شان مبارزه كنند. براي نمونه درباره ايران زبان فارسي را رواج دهند، گسترش موسيقي ايراني را در سطح جهاني پي‏گيرند، در دنياي جديد، صنايع دستي و ميراث گذشته را وارد كنند و... .

شما پروژه گفت‏وگوي تمدن‏ها را چقدر كام‏ياب مي‏دانيد و چه عاملي زمينه ركود آن را در ايران فراهم ساخته است؟

خاتمي با اين كار، يادگار درخشاني از خويش برجاي گذاشت. انقلاب را با جبر استوار نگه داشته‏ايم و حرف كسي را نمي‏شنويم. او نداي گفت‏وگو و ديالوگ سر داد و منادي گفت‏وگوي تمدن‏ها و فرهنگ‏ها شد. اين هشداري بود براي تمدن‏ها و مللي كه مست توسعه و پيشرفت بودند. تذكري به آنها بود كه گذشته‏اي هم هست؛ اين گذشته را از دست ندهيد و فراموش نكنيد كه تمدن گذشته بشر براي ما يك منبع فياض است.

در طرح خاتمي دو جنبه نهفته است: نخست آنكه، تو هستي، و من هم هستم، و اين خود سرآغاز يك موضع دموكراتيك از جانب ماست كه بسيار مطلوب دنياست؛ دوم توجه به تمدن‏هاي گذشته دنيا يعني بازگشت به افتخارات گذشته، كه با ماشينيسم و مدرنيسم حالتي رنگ پريده پيدا كرده بود؛ به‏طوري كه كشورها ميراث گذشته را آرام آرام به فراموشي مي‏سپردند.

درباره قسمت دومِ پرسش شما بايد بگويم كه دو عامل باعث جلوگيري از پيشرفت اين بحث در ايران بوده است: نخست قشري‏گري و جزم‏گرايي؛ دوم ضعف فكري و فرهنگي مسئولان ديپلماتيك، و متشتت بودن اذهان متحدان سياسي خاتمي.

براي نهادينه شدنِ گفت‏وگو در خود ايران چه راه‏كارهايي پيشنهاد مي‏كنيد؟

نخست بايد پذيرفت كه همه حقيقت لزوما از آنِ شما نيست. بايد دموكرات بود و تساهل داشت. فرهنگ تساهل است كه راه به آنجا مي‏بَرَد.

در اين يكي دو سال اخير، دوباره اوضاع منطقه خاورميانه بسيار متشنج شده است. به نظر شما چه راه‏كاري مي‏تواند زمينه‏ساز بهبود اوضاع گردد؟

مهم‏ترين راه‏كار، رفع بزرگ‏ترين اشكال جوامع عرب است. عرب‏ها متحد نيستند. اين حرف آقاي فدريكو مايور درست است كه گفت: «سختي‏هاي فلسطين تقصير اعراب است». اعراب درباره فلسطين مقصرند؛ زيرا يك سياست واحد ندارند. اگر سياست واحد داشتند، اسرائيل نمي‏توانست اين گونه فلسطينيان را تحت فشار قرار دهد.

نظر شما در زمينه روي كار آمدن خاتمي چيست و آن را چگونه تحليل مي‏كنيد؟

براي من آزادي و دموكراسي بسيار ارزشمند است و اين امر در مملكت ما از زمان مشروطه تا كنون سابقه نداشته است. خاتمي كه آمد، اين اميد در من زنده شد كه جمهوري اسلامي مي‏تواند به سمت دموكراسي پيش برود. اين يك فرصت استثنايي است.

به نظر مي‏رسد چندي است خاتمي در مسير خود، با توقف‏هاي طولاني مواجه شده است. اين امر را چگونه ارزيابي مي‏كنيد؟

توجه داشته باشيد كه آزادي بسيار گران‏قيمت است. اما زمان مي‏طلبد و يك‏شبه به دست نمي‏آيد. جوان‏هاي ايراني حوصله ندارند و به همين دليل مأيوس شده‏اند. آزادي درختي است كه دير بار مي‏دهد. البته اين را مردم آزادي‏خواه مي‏دانند. منتها چون آزادي‏خواه واقعي كم شماراست، ما مي‏خواهيم همان سال نخست ميوه‏ها را از سر درختان برچينيم.

پس به نظر شما راهي كه هم‏اكنون در پيش گرفته‏ايم، درست است؟

صددرصد. بالاخره بالا و پايين و فراز و نشيب دارد، اما در نهايت قرين عافيت است.

چندگاهي است كه نگارش كتاب‏هايي با موضوع تاريخ شفاهي رونق گرفته است. علت اين امر را چه مي‏دانيد؟ آيا تفكر پوشيده‏اي پشت آن نهفته است؟

اولاً شما بايد بازي پشت‏پرده را از ذهن خود بيرون كنيد. اين انديشه كمونيست‏هاست كه همه چيز پشت دارد. اصلاً شما جوان‏هاي اين نسل، از اين موضوع ديوانه شده‏ايد و سالم فكر نمي‏كنيد! براي شما هميشه يك چيز، چيزي ديگر است. هيچ چيزي خودش نيست. اين بيماري است. با وقوع انقلاب ايران رواج اين تاريخ شفاهي‏ها كاملاً طبيعي است.

اشاره

1. نكات درستي در گفت‏وگوي آقاي نراقي وجود دارد كه براي جامعه روشن‏فكري ما درس‏آموز است. از جمله آنها اين است كه روشن‏فكر نبايد وابسته به جريان خاصي باشد. همچنين نبايد از جريان غرب تقليد كند بلكه بايد به اين توجه داشته باشد كه خودش فرهنگ و سنتي دارد و نبايد خود و جامعه خود را درگير مشكلات و بن‏بست‏هاي جوامع سرمايه‏داري كند. همچنين نظر ايشان مبني بر نفوذ توده‏اي‏ها و تكنوكرات‏هاي رياكار و فراماسونرها در حاكميت رژيم شاه، قابل توجه است.

2. در زمينه موانع پيشرفت طرح گفت‏وگو در ايران، آقاي نراقي دو عامل را ذكر كرده‏اند: نخست قشري‏گري و دوم ضعف فكري و فرهنگي مسئولان. ضمن تأييد اين هر دو عامل، بايد به بي‏تحملي روشن‏فكران و استبداد مدرن آنان كه در جامه زيباي شعارهاي آزادي‏خواهي و تسامح و تساهل خود را مي‏نماياند، سياست‏زدگي و سياسي‏كاري مزمن كه به بخشي از فرهنگ جامعه ما تبديل شده است، تبعيت نكردن اهل انديشه ــ اعم از حوزوي و دانشگاهي ــ از سياست‏هاي كلان فرهنگي جامعه و... نيز اشاره كرد. همه اينها از موانع جدي پيشرفت طرح گفت‏وگو در داخل ايران است.

3. طرح جهاني شدن، در همه ابعادش اجتناب‏ناپذير نيست. به‏رغم اينكه پاره‏اي از ابعاد جهاني شدن، يا به تعبير درست‏تر، جهاني‏سازي، اجتناب‏ناپذيرند، مي‏توان با تدابير اقتصادي، سياسي و فرهنگي محلي و منطقه‏اي، مانع فراگير شدن اين طرح در همه ابعاد آن شد، و نيز مي‏توان بر چگونگيِ تحول تأثيرگذار بود. اينكه آقاي نراقي مي‏گويند: «جهان به گونه‏اي در حركت است كه ديگر مسئله مسلك در ميان نيست»، سخن تازه و قابل قبولي نيست. اتفاقا حركت جهاني‏سازي دقيقا بر پايه يك مسلك و برنامه مشخص در حال پيشرفت است و انديشه‏ها و مكتب سرمايه‏داري ليبرال است كه به آن شكل داده و روند حركت آن را جهت بخشيده و از طريق در اختيار گرفتن مجامع تأثيرگذار جهاني، مانند سازمان ملل، يونسكو، بانك جهاني، WTO و ديگر سازمان‏هاي بين‏المللي، كه تنها ظاهري جهاني دارند و در واقع با هدايت و برنامه‏ريزي كشورهاي سرمايه‏داري بزرگ، مانند كشورهاي گروه هفت، پيش مي‏روند، بر حركت جهاني‏سازي، به دلخواه، تأثير مي‏گذارند. بنابراين، نمي‏توان ساده‏انگارانه به اين مسئله نگريست و آن را خالي از هر نوع بينش و ارزشي ديد.

4. راه‏هايي كه آقاي نراقي براي تأثيرگذاري بر روند جهاني‏سازي ذكر كرده‏اند، همه در درون قواعد بازي‏اي است كه به دست اردوگاه سرمايه‏داري ليبرال طراحي شده و در نتيجه بهره اصلي و كافي را نصيب آنان مي‏كند. اين قواعد به گونه‏اي تنظيم شده‏اند كه حتي اگر محدوديت‏هاي خاصي نيز ايجاد شود و مثلاً عمل منطقه‏اي به‏منزله يكي از راه‏كارهاي جلوگيري از اضمحلال فرهنگ و سنن محلي پيشنهاد شود، نتيجه دلخواه اردوگاه سرمايه‏داري حاصل است. براي مثال تنوع رويه‏هاي فرهنگي، مانند صنايع دستي و انواع هنرها و... از ديدگاه آن اردوگاه نه‏تنها نامطلوب نيست كه موجب فراهم آمدن امكان بيشتر بهره‏مندي از لذات متنوع مي‏شود.

طبع تنوع‏طلب انسان مي‏تواند با استفاده از موسيقي فرهنگ‏هاي مختلف، از لذات جديدتري بهره‏مند شود. بنابراين، بايد به فكر راه‏كارهاي تأثيرگذاري بنيادين بود؛ به گونه‏اي كه بتواند بنيادهاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي محلي و منطقه‏اي را حفظ كند و بر همان اساس بر فرايند جهاني‏سازي تأثير گذارد و اصلاً به گونه‏اي برنامه‏ريزي كند كه بتواند فرايند جديد جهاني‏سازي را با قواعد ويژه خود تعريف كند. مثلاً مسلمانان مي‏توانند با پايه قرار دادن فرهنگ ديني و اخلاقي خود، زمينه‏ساز حكومت عدل جهاني واحد باشند يا دست كم، در همان مسير حركت كنند.

/ 1