انسان خود كامه به پندار خود ، هميشه درست مى انديشد و خود را از خطاهاىاحتمالى كه دامن انسان غير معصوم را فرا مى گيرد ، مبرّا مى داند ديده خرد چنينشخصى كه نيازى به مشورت احساس نمى كند به خواب ظلمت فرو مى رود و عقربهداورى اش تحت تأثير خودبينى ، او را به كژراهه مى برد پرده خودرأيى و حجابخودكامگى ، مانع آن مى شود كه عيب رأى خود را دريابد و براى رهايى از سقوط ،تلاش كند .
در اين زمينه ، داوريها و انديشه هاى متعصبانه و انحرافى بروز مى كند و منطقتراشى ذهنى براى آنها ، به چنين شخصى ، مجال تفكر نمى دهد و مشورت با ديگرانو استفاده از آراى آنان را ، كم ارزش جلوه مى دهد چنين انسان خودكامه اى ، پا درعرصه خطر مى نهد و خود را به لبه پرتگاه مى كشاند و با محروم داشتن خود از ارشادو راهنمايى ديگران ، دوزخ شقاوت و خطر ضلالت را به جان مى خرد و اين جزنادانى و نابخردى نيست چنين شخصى تا بيمارى روانى ، فاصله اندكى دارد و درنادرستى تصميمهاى او جاى شكّ و ترديدى نيست چه كس مى تواند در دنيايى كه باهزاران فرد وصدها حالت ارتباط دارد ، تنها به دانسته ها و تجربه هاى خود اتكا كند وسپس حاصل انديشه شخصى خود را از خرد جمعى برتر و درست تر ببيند؟ درداينجا است كه چنين انسانى ، متوجه سقوط خود نيست و گاه براى هميشه از نادرستىرأى خود آگاه نمى گردد و تنها پس از ناكامى و شكست سنگين در زندگى ، به خودمى آيد و از خطر بزرگى كه او را از هستى ساقط نموده است ، مطلع مى گردد .11 / 5 .«من دخله العجب هلك»
شديدترين و اساسى ترين زيان عجب و خودپسندى ، هلاكت است ؛ چه انسان ،همه كوششها و تلاشهايش براى رسيدن به سعادت است و اگر اعمال و اخلاق و
1 ر .ك :ميزان الحكمه، عنوان الرأى و عنوان العجب .