احتمال جنجال را نكند و مرا از عبادت و اوراد و تحصيل توشه معادم باز مى دارد.عرض كرد: جميع اين مسائل را اصلاح كنم و خاطر شريف شما را از هر رهگذرآسوده مى گردانم و به آن طور كه موجب رضاى طبع شريف است مرتب مى دارم وسرايى بس وسيع كه در درب الساع دارم به تو بخشيدم و خداى را بر اين حال گواهگرفتم و از تو خواستار مى شوم كه از من پذيرفتار شوى و در عدم قبول آن، مراشرمسار نفرمايى.
سيده فرمود: آن سراى را از تو قبول كردم، ولى با اين مردم بسيار كه به حضرت منوفود مى دهند چه سازم؟
حاكم گفت: ضمانت اين كار نيز به عهده من استهر آينه من امر مى كنم كه در هرهفته بيش از دو روز شما را مشغول ننمايند؛ فقط روز يك شنبه و چهارشنبه مردم بهزيارت شما تشرف حاصل بنمايندسيده قبول نمود و حاكم كاملاً مسرور گرديد وكار بر اين نهج استمرار پيدا كرد.
حكايت كردند كه وقتى در زمان سيده نفيسه رود نيل بايستادمردمان در خدمتسيده نفيسه انجمن شدند و خواستار دعا گرديدندسيده نفيسه قناع خود را به ايشانداد كه آن را به دريا افكنندچون بفرموده عمل كردند هنوز بازنگشته بودند كه ازبركت آن قناع، رود افزايش گرفت و روان گرديد.
و ديگر حكايت كردند كه زنى سالخورده چهار دختر داشت و ايشان پنبه ريسىكردند از جمعه تا جمعه ديگر جمعه دوم آنچه رشته بودند آن عجوزه مى گرفت و دربازار پرده مى فروخت و از يك نيمه بهايش كتان و از نيمى ديگر طعامى براى قوتايشان مى خريد.
روزى ، در آن اثنا كه از بازار عبور مى كرد و آن رشته را بر سر داشت ، ناگاه پرندهتيزچنگال از هوا به زير آمد و آن رزمه (بقچه) رشته را بربود و به هوا بلند شدآن زناز حدوث اين حادثه مهيبه بى خود به روى زمين افتادچون بهوش آمد، گفت: با