مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) - جلد 2

لطف الله صافی گلپایگانی، احمد عابدی، رضا برنجکار، سید ابراهیم سید علوی، سید محمد کاظم طباطبایی، علی مختاری، سید ابوالحسن مطلبی، علی اصغر رضوانی، شاهرخ محمدبیگی، رسول جعفریان، مرتضی دوستی ثانی، محمد مرادی، سید عبدالجواد علم الهدی، عبدالهادی مسعودی، رسول آقاجانی، عباس عبیری، مرتضی جباریان، محمدحسن ارجمندی، حسین مؤذنی، نورالله عقیلی، محمدعلی تقوی راد، ابوالفضل عرب زاده، رضا استادی، محمدکاظم رحمان ستایش، مهدی حسینیان قمی، محمد علی معلم حبیب آبادی، ابوالفضل حافظیان بابلی، سید صادق حسینی اشکوری، علی صدرایی خویی، محسن صادقی؛ مصحح: صادق برزگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دختران يتيم چه كنم كه اكنون زحمت گرسنگى دارند و همى بگفت و بگريست.مردمان بر گردش انجمن شدند و از حالش بپرسيدندقصه خود را بازگفت و او را بهحضرت سيده نفيسه دلالت كردند و گفتند به خدمت وى شو و مسئلت دعا كن؛ هماناخداى تعالى از بركت دعايش، مهم تو را كفايت فرمايدپيرزن به حضرتش شتافت وسرگذشت خود را به عرض رسانيد و خواستار دعا گرديد.

سيده بر وى ترحم نموده دست به دعا برداشتعرض كرد: «يا من علا فقدر و ملكفقهر جبر من امتك هذه ما انكسر فانها خلقك و عيالك»چون اين كلمات بگفت، با آن زنفرمود: به جاى بنشين كه خداى تعالى بر هر كار توانا استآن زن بر در سراىبنشست و به واسطه گرسنگى اطفالش قلبش سوزناك بود و ساعتى برنگذشتناگاهجماعتى را بديد كه بر در سراى اجازه دخول مى طلبندچون داخل شدند، سلامدادندسيده از حال ايشان پرسيد، عرض كردند: ما را حكايتى عجيب است؛ ما مردمىسوداگر هستيم و به دريا سفر كرديم و خداى را بر عافيت سپاس مى گذاشتيم و چوننزديك به شهر شما رسيديم، آن كشتى كه در او نشسته بوديم سوراخى در او به همرسيد و آب در كشتى داخل گرديد .؛چندان كه مشرف بر غرق شديم و همى آن مكانرا كه آب از آن مى جوشيد مسدود مى كرديم فايدتى نمى كردآب طغيان كرد، استغاثهبه درگاه حضرت احديت نموديم و به حضرت شما توسل جستيمدر اين اثنا مرغىرا نگران شديم كه خرقه اى را كه در آن پنبه رشته بود به سوى ما افكندآن خرقه رشتهرا در شكاف كشتى جاى داديم آب از طغيان باز ايستاد و به سلامت وارد شهر شديم.اينك به حضرت تو آمديم و به شكرانه خداوند يگانه پانصد درهم نقره بياورديم.

سيده چون بشنيد، بگريست و عرض كرد: «الهى ما ارأفك و الطفك بعبادك»در اينوقت پيرزن را ندا كرد تا بيامدسيده بفرمود: رشته خود را در هر جمعه به چه مبلغمى فروختى؟ گفت: بيست درهمفرمود: بشارت باد تو را كه ايزد تعالى در ازاى هريك درهم بيست و پنج درهم به تو عوض مرحمت كرده است و قصه را براى او شرح

/ 374