( ان اللّه يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص ) همانا خداوند دوست دارد كسانى را كه در راه او نبرد كنند به شكل منظم ، همانند ديواره اى محكم و استوار. (سوره صف ، آيه 4)
روز چهارشنبه اول صفر سنه 121 ه ق نخستين روز نبرد خونين حق با باطل ، فضيلت با رذيلت ، پاكى با آلودگى ، آن روز، روز نبرد زيد بن على فرزند رسول خدا، با نيروى اهريمنى هشام بن عبدالملك اموى بود. پس از رسيدن خبر تاءسف انگيز شهادت قاسم ، زيد (عليه السلام ) فرمانده انقلاب آل محمّد به ياران سلحشورش دستور داد، آماده نبرد شوند و پرچم هاى خود را به اهتزاز درآوردند. فرياد ( اللّه اكبر ) در خارج از شهر كوفه به گوش مى رسيد و مردانى مصمم و با اراده در راه خدا به جنگ با دشمنان حق مى آيند، زيد بن على (عليه السلام ) پرچم خود را به اهتزاز درآورد و مردم را به كمك خويش دعوت مى كرد:
مى فرمود: ( من يعيننى منكم على قتال انباط اهل الشام ، فوالذى بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا، لا يعيننى على قتالهم احدا لا اخذت بيده يوم القيامة ، فادخلته الجنة باذن اللّه ): چه كسى از شما مرا در نبرد با انباط (466) اهل شام كمك مى كنند؟؟، به آن خدايى كه محمّد را براستى بشير و نذير مبعوث داشت سوگند ياد مى كنم ، كه كسى مرا در جنگ با آنها يارى نمى كند مگر آنكه من روز قيامت دست او را بگيرم و به اذن خدا داخل بهشت سازم .(467)
ابن عساكر نقل مى كند: كه در آن روز ابوكثير يكى از ياران زيد سوار بر اسبى بود و آن را به حركت درآورد و گفت : ( الحمدللّه الذى ساربى تحت رايات الهدى ): سپاس خدايى را كه مرا موفق داشت زير پرچم حق و هدايت شمشير زنم .(468)
و موقعى كه سايه پرچم هاى انقلابيون به سر زيد افتاد با قلبى خوشحال و حالتى خشنود فرمود:
( الحمدللّه الذى اكمل دينى و اللّه انى استحبى من رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) ان ارد عليه الحوض و لم آمر بمعروف و انهى عن المنكر): حمد خداى را كه دينم را كامل نمود، به خدا سوگند من از پيامبر خدا شرم داشتم كه بر او وارد شوم در حالى كه امر به معروف و نهى از منكر نكرده باشم .(469)