سخنان زيد (عليه السلام ) در ميدان نبرد
زيد لشكر خود را به سوى شهر به حركت درآورد و همانند جدش اميرالمؤ منين يارانش را به صحنه نبرد هدايت مى كرد. و براى حفظ نظم لشكر و انضباط اسلامى آنان فرياد برآورد: ( عليكم بسيرة اميرالمؤ منين على بالبصيرة و الشام لا تتبعوا مدبرا و لا تجهزوا على جريح و لا تفتحوا مغلقا و اللّه على ما نقوله وكيل ): به روش اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در جنگ بصره (جمل و شام و صفين ) بجنگيد فراريان را تعقيب نكنيد و به آدم زخمى حمله ور نشويد، اگر درى را بسته اند باز نكنيد، و خدا بر آنچه مى گوييم شاهد و گواست .(470)آنگاه لشكر را براى شنيدن پيامش آرام كرد و گفت :به خدا سوگند، قيام من به قرآن و سنت پيامبر تكيه دارد من باك ندارم كه با آتشم بسوزانند، پس از آن به سوى رحمت خدا رهسپار گردم .سپس ياران خود را به اين جملات به جنگ تحريض مى كند:( واللّه لا ينصرنى ، احد الا كان فى الرفيق الاعلى مع محمّد و على و فاطمة و الحسن و الحسين ). به خدا سوگند، آن كسى كه مرا يارى دهد در جايگاه عالى بهشت با محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام ) همنشين خواهد بود.(471)
لشكركشى دشمن
پس از آنكه يوسف بن عمر والى عراق ، كاملا از اوضاع كوفه با خبر گشت و دانست كه ياران زيد (عليه السلام ) هر لحظه ممكن است با يك حمله برق آسا كوفه را تسخير كنند و عمال اموى را در آنجا قتل عام نمايند تصميم گرفت صبح چهارشنبه كه انقلابيون در نزديك شهر سنگربندى كرده اند لشكريان خود را براى نبرد آماده سازد و به سوى كوفه حركت دهد.يوسف در نزديكى شهر كوفه در راه حيره تلى را محل فرماندهى خويش قرار داده بود. و عده اى از سربازان بنى اميه و قريش را دور خود جمع كرده بود.از آنجا دو هزار و سيصد نفر از طائفه (قيقانيه ) و ديگر طوائف را به سركردگى (ريان بن سلمه ) به سوى شهر گسيل داشت .
و (عمرو بن عبدالرحمن ) رئيس پليس و ماءموران شهر را نيز در كوفه با لشكرى مجهز مهياى نبرد ساخت .
از آنطرف زيد بن على فرمانده انقلاب ، ياران خود را براى نبرد آماده كرده بود و افرادى را براى تحريك و تحريض مردم به جنگ بر ضد دشمن به شهر و اطراف فرستاد.