حسين بن زيد گويد: روزى گذار من به عبداللّه بن حسن كه در مسجد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نماز مى خواند افتاد و چون مرا ديد با دستش اشاره به من كرد، من به نزدش رفتم همينكه نمازش تمام شد رو به من كرد و گفت :اى برادرزاده چون تو خود الا ن صاحب اختيار و آزادى دلم خواست تا پندى به تو دهم شايد خداوند تو را بدان سود بخشد، فرزندم : براستى كه خداوند تو را در جايى و مقامى قرار داده كه كسى جز تو در آن مقام و جايگاه نيست و تو اينك در سنين جوانى هستى و مردم ديده هاى خود را به تو دوخته اند، خوبى و بدى هم به سويت شتابانند، پس اگر كارى كنى شباهت به رفتار گذشتگان داشته باشد معلوم است كه خير و خوبى به تو روى آورده و اگر كارى مخالف آنها انجام دهى به خدا سوگند بدى و شرى است كه به سويت شتافته است ، و همانا تو پدرانى پشت سر گذارده اى كه نظيرى در مقام و مرتبه نداشتند و نزديكترين پدرانت زيد بن على است كه من نه در ميان خودمان و نه در ميان ديگران همانندش را نديدم . و هر چه بالا روى به فضيلت و برترى برخورد كنى ، چون : على ، و بعد حسن و بعد على بن ابيطالب (عليهم السلام ).(901)در كتاب ارزنده ( اعيان الشيعه ، ) چاپ بيروت جلد 6 ص 23 تا ص 26 شرح حال نسبتا مفصل اين شخصيت عاليقدر اسلام آمده مراجعه شود.
محمّد بن زيد
آخرين فرزند برومند زيد محمّد است ، كنيه او ابوجعفر و ابوعبداللّه نيز گفته اند مادرش كنيزى از اهل سند بود.درباره اش گفته اند: ( و كان فى غاية الفضل و نهاية النبل ). او به عاليترين درجه فضيلت و كمال رسيده بود.حسين بن محمّد بن يحيى علوى از جدش نقل مى كند كه درباره محمّد مى گفت :( و كان محمّد بن زيد من رجالات بنى هاشم لسانا و بيانا). محمّد بن زيد از نظر بيان و گرمى سخن از مردان برجسته بنى هاشم به شمار مى رفت ، خطيب بغدادى ، در شرح حال او مى نويسد:او در زمان خلافت مهدى عباسى به بغداد آمد و در آنجا درگذشت و گفته است : كه در قيام محمّد بن عبداللّه بن حسن (نفس زكيه ) از جمله رزمندگان و فرماندهان لايق و از مبارزين بود و محمّد بن عبداللّه وصيت كرده بود كه اگر من كشته شدم رهبرى نهضت به عهده برادرم ابراهيم است و اگر ابراهيم كشته شد، عيسى بن زيد و محمّد بن زيد فرماندهى قيام را به عهده گيرند.(902)