همانطور كه قبلا گفته شد، قيام زيد (عليه السلام ) مشعلى فروزان بود كه به دست انقلابيون زبانه مى كشيد شعار آنان (مبارزه با ظلم و بيدادگرى ) بود، و چون نهضت هدفش روشن و آشكار و مسير آن معلوم بود ديگر فرق نمى كند، خواه ستمگران در جلد بنى اميه باشند خواه بنى عباس ، مقصود سقوط رژيم هاى فاسد و روى كار آمدن حكومت حق به رهبرى امامى عادل از دودمان پيامبر بود، و چون بنى عباس بعد از به دست گرفتن قدرت و بر اوضاع مسلط شدن اين هدف را كاملا مى دانستند از انقلابيون و مجاهدينى كه راه حسين (عليه السلام ) و زيد و يحيى را مى پيمودند، سخت به وحشت افتادند، بنى عباس خود خوب مى دانستند كه علويون و آزاديخواهان به هيچ وجه زير بار حكومت ناحق و استبدادى آنان نخواهند رفت و آنان را مستحق خلافت و حكومت نمى دانند بلكه اين حق واقعى ائمه دين چون امام صادق و فرزندان پاك و معصوم او بود و ساير نهضت ها و قيام هايى كه در مقابل عباسيون به وقوع پيوست روى همين طرز تفكر و عقيده به وقوع پيوست .آرى مشعل فروزانى كه در كناسه كوفه مى خواست خاموش شود به همت جوانمردى چون يحيى در خراسان شعله ور شد، و ريشه بنى اميه را سوزاند و آن مشعل دست به دست ، جوانانى مبارز و نمونه كه هر كدام به تنهايى شخصيتى كم نظير به حساب مى آمدند مى گشت ، افرادى كه در تارى از نظر شخصيت معنوى و لياقت و كرامت و علم و پارسايى كمتر نظير آنان يافت مى شد، مبارزينى سلحشور كه امام صادق (عليه السلام ) همه آنان را با عظمت ياد مى كند، و افرادى كه از ايشان به شهادت رسيدند، حزن و اندوه امام صادق (عليه السلام ) و گريه هاى جانسوز حضرتش در فقدان آن عزيز مردان مقام والا و مرتبه رفيع آنها را گويا بود.