هشام از اوضاع كوفه مطلع شد
جنب و جوش عظيمى كه شهر كوفه و نواحى آنرا فرا گرفته ، كوفه را به يك شهر انقلاب مبدل ساخته بود. و مردم همه منتظر واقعه مهمى بودند كه بالاخره پيش آمد.از آن طرف جاسوسان بنى اميه نيز بى كار نبودند و اين جريانات را به شكل مبهم به مركز گزارش مى دادند و هر روز اوضاع عراق وخيم تر مى شد، و گزارش هايى از اوضاع كوفه به مركز مى رسيد.هشام خليفه وقت كه بيش از همه كس از اوضاع كوفه متوحش شده بود و از وقتى كه زيد از شام به كوفه آمده بود فكر راحتى نداشت نامه هاى متعددى را براى استاندار كوفه به حيره فرستاد و او را از وخامت اوضاع مطلع كرده بود.گرچه خود يوسف بن عمر والى عراق كه آن روزها را در حيره به سر مى برد و از گزارش ماءموران خود وضع كوفه را به دست آورده بود امّا نامه هاى شديد اللحن خليفه اموى او را مجبور كرد كه مجدانه به سركوبى نهضت زيد و يارانش بپردازد و انقلاب را در نطفه خفه سازد.نامه هشام
نامه تند هشام به اين مضمون در حيره به دست استاندار رسيد:( ... امّا بعد، فان رجلا من بنى اميه كتب الى باجتماع اهل الكوفه على زيد و لقد تعجبت من غفلتك ، و جهلك ، و زيد غارز ذنبه بالكوفة يبايع له فاذا لم تستطيع من اخراجه منها فقاتله ): پس از احوالپرسى ، مردى از بنى اميه ، برايم نوشته كه مردم كوفه دور زيد را گرفته اند به او پيوسته اند. من از غفلت و بى خبرى تو تعجب مى كنم ، و زيد در آنجا دم خود را محكم كرده و برايش بيعت مى گيرند اگر نمى توانى او را از كوفه بيرون كنى با او بجنگ .نامه هشام به استاندار كوفه ، سبب شد كه وى با جديت تمام اوضاع كوفه را تعقيب كند و گزارش هاى صحيح از آنجا به دست آورد.يوسف نامه اى براى عامل خود حكم بن صلت در كوفه نوشت و در آن نامه تاءكيد كرد كه : كاملا مراقب اوضاع باشد، مخفيگاه زيد را كشف كند، و افراد وابسته به او را بشناسد و گزارش دهد. زيد در آن موقعيت حساس يك فرماندهى سرى به شكل سيار تشكيل داده بود و با مشاورين و رفقاى خود هر شبى را در جايى بسر مى بردند.