در اين موقعيت كه زيد و يارانش به ديوار و در مسجد نزديك شده اند و فرياد آنان كاملا به گوش محاصره شدگان مى رسيد نصر فرياد زد: ( يا اهل المسجد اخرجوا من الذل الى العز، اخرجوا الى الدين و الدنيا، فانكم لستم فى دين و لا دنيا.) (اى اهل مسجد از خوارى و ذلت به عزت بيرون آييد، خارج شويد به سوى دين و دنيا، همانا شما الا ن نه دنيا داريد و نه دين).(485)نداى اين قهرمان دلير به گوش مسجديان رسيد، امّا اكثر آن بزدلان ترسو و پست فطرتان بى حميت به اين نداى آزادى و شرافت نصر پاسخى ندادند و يك جنبش و حركتى كه حاكى از فعاليت براى بيرون آمدن از مسجد باشد از خودشان ندادند.(486)امّا عده قليلى از مردم سعى كردند به هر وسيله ايست خود را از نزديك در مسجد برسانند و در را باز كنند و يا از ديوار مسجد خود را بيرون بياندازند ولى تيراندازان و ماءموران محافظ دشمن با تيراندازى خود مانع حركت مردم شدند، و همانطور كه اشاره شد اين اولين ضربه اى بود كه بر نهضت وارد شد.در اين حال زيد (عليه السلام ) به نصر بن خزيمه فرمود: من مى ترسم كه اين مردم همانطور كه با جدم اميرالمؤ منين رفتار كردند و او را تنها گذاشتند با من نيز چنين كنند ( و انى اخاف ان يكونوا قد فعلوها حسينية ) و مى ترسم همانطور كه با جدم حسين عمل كردند با من نيز آن چنان كنند.
جنگ اطراف مسجد و بازار
در اين لحظات حساس بود كه لشكر تازه نفس از طرف يوسف به سوى مسجد جلو آمد و آنان با جمعيت ديگرى از سربازان شام كه اطراف مسجد را قرق كرده بود با هم به جنگ با زيد پرداختند، يوسف بن عمر موقعى كه با خبر شد كه زيد و يارانش تا نزديكى مسجد پيشروى كرده اند و هر آن ممكن است محاصره شدگان را آزاد سازند و با لشكر عظيم شهر را تسخير كنند، فورا دستور داد چند ستون ارتش تازه نفس به طرف مسجد حركت كنند و مسجد را در محاصره خود نگهدارند، در همين حال بود كه ياران زيد مى خواستند به هر وسيله شده در مسجد را بگشايند كه ناگاه با ارتشى تازه نفس و قوى از دشمن روبرو شدند. و ناچار به دفاع از خود برخاستند و جنگ شديدى در اطراف مسجد و بازار، كه جلو مسجد قرار داشت بين آنان در گرفت و اهل مسجد آن دسته اى هم كه مى خواستند خود را نجات دهند و به ارتش آزاديبخش زيد (عليه السلام ) برسانند با عكس العمل شديد محافظين مسلح برخورد كردند بدين وضع اين موقعيت حساس از دست ياران زيد خارج شد.(487)