در مجلس فرماندار مدينه - شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام) - نسخه متنی

ابو فاضل رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مجلس فرماندار مدينه

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (347) و ابن اثير در تاريخش ‍ مى نويسند:

زيد (عليه السلام ) با پسر عموى خود جعفر بن حسين بن على (عليهم السلام ) در موقوفات و صدقات اميرالمؤ منين با هم اختلاف نظر داشتند، از جانب اولاد امام حسين (عليه السلام ) و جعفر از اولاد امام حسن (عليه السلام ) در اين زمينه گفتگويى داشتند. و با مرگ جعفر، عبداللّه محض ‍ بن حسن مثنى در اين زمينه با زيد طرف شد.

روزى زيد و عبداللّه در مجلس فرماندار مدينه ، (خالد بن عبدالملك بن حارث )، با هم روبرو شدند و مشاجرات لفظى شديدى بين آنان درگرفت ، عبداللّه ، قدرى تند سخن مى گفت و گاهى روى عصبانيت در لابلاى كلامش ‍ سخنان زننده اى بود، كه به زيد اهانت مى شد، از جمله عبداللّه به او گفت (يا بن السنديه )، كنيززاده (چون قبلا گفتيم نام مادر زيد (ام ولد) يعنى مادر بچه بود) و كنيزى با جمال و كمال كه مختار ثقفى او را به امام چهارم بخشيد، و ما شرح حال اين بانوى عاليقدر را در فصل پدر و مادر زيد در اوائل كتاب يادآور شديم .

موقعى عبداللّه اين جمله را به زيد گفت ، زيد با خوشروئى و تبسم جواب عبداللّه را داد و گفت : از اينكه مادر من كنيز است ، اين عيبى براى من نمى شود، چه اينكه مادر اسماعيل پيغمبر جد اعلاى پيامبر اسلام ، نيز كنيز بود، وانگهى ، مادر من پس از وفات سيد خود (امام سجاد (عليه السلام ) صبر نمود و به خانه شوهر ديگر نرفت ، چنانكه ديگران ، كردند. (مقصود زيد از اين جمله مادر عبداللّه بود) فاطمه دختر امام حسن (عليه السلام ) بود كه عمه زيد مى شد او پس از وفات شوهرش حسن بن حسن (عليه السلام ) شوهر كرد عمه اش فاطمه مادر عبداللّه نرفت ، امّا عمه اش پيغام داد كه فرزند برادر، من مى دانم كه تو هم مانند عبداللّه فرزندم نسبت به مقام و منزلت مادرت احترام قائلى ، نزد من بيا، و مادر عبداللّه به فرزندش عبداللّه تند شد و گفت ، شنيده ام به مادر زيد جسارت كردى ، به خدا سوگند او در فاميل وابسته محترمه اى بود.(348)

خلاصه خالد، فرماندار مدينه ، رو به آنان كرد و گفت : برويد فردا صبح پيش ‍ من آئيد تا به شكايات شما رسيدگى كنم ، فرزند عبدالملك نباشم اگر كار شما را اصلاح نكنم .
آن شب مشاجره اين دو در فرماندارى ، نقل مجالس شده بود.

در مسجد

فردا صبح خالد براى اصلاح آن دو به مجلس آمد و عده اى از مردم جمع شده بودند تا ناظر محاكمه و گفت و شنود باشند و هركس سخنى مى گفت .
عبداللّه و زيد هم به مجلس آمدند، عبداللّه خواست سخن را شروع كند، امّا زيد او را به سكوت و آرامش دعوت كرد و با احترام به وى گفت :

( لا تعجل يا ابا محمّد اعتق زيد ما تملك ان خاصمك الى خالد ابدا)، اى ابا محمّد (كنيه عبداللّه ) شتاب مكن ، تمام مماليك و بندگان من آزاد باشند، اگر من در محضر خالد با تو جدال و ستيزه كنم .

/ 344