شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام)

ابو فاضل رضوی

نسخه متنی -صفحه : 344/ 279
نمايش فراداده

قيام يحيى

آرى يحيى همچون شيرى از قفس گريخته بود كه دشمن سخت از او وحشت داشت عمال اموى كه در همه جاى كشور اسلامى آن روز بر اريكه قدرت بودند و به جنايت و خونريزى و مال مردم خورى به سر مى بردند نمى توانستند وجود رجلى بيدار و انقلابى از دودمان پيامبر خدا را در روى زمين زنده ببينند لذا هميشه در صدد بودند فريادهاى خشمگين آزاديخواهان و انقلابيون را در نطفه خفه كنند.

يحيى خوب مى دانست كه گرگ صفتان اموى دست از سر وى بر نخواهند داشت و چنان زندگى را بر او سخت مى گيرند كه جز ذلت و خوارى ، (آن چيزى كه او و همفكران وى از آن دورى مى جستند) و زندگى نكبت بار چيزى ديگر در اين دنيا براى او نيست . يحيى فرزند زيد، آن قهرمان سلحشورى است كه پايه هاى حكومت ننگين بنى اميه را لرزاند، آرى او فرزند حسين شهيد و نبيره پيامبر خداست او كجا و زندگى با ذلت و خوارى كجا، او مرگ با شرافت و جهاد در راه خدا و مبارزه با دشمنان حق را بر اين زندگى چهار روزه دنيا ترجيح مى دهد. يحيى همانند جدش حسين (عليه السلام ) و پدر بزرگوارش زيد راهى جز قيام و شهادت در پيش ندارد.

سرحان گويد: ما همچنان تا (ابر شهر) به نزد عمرو بن زراره آمديم او دستور داد هزار درهم به يحيى دادند تا خرجى راه كند و سپس او را به سوى (بيهق ) (843) روانه كرد. يحيى از بيهق كه آخرين خطه خراسان آن زمان بود با هفتاد تن از ياران خويش به سوى ابر شهر بازگشت و تعدادى مركب خريد و به ياران خود داد. عمرو بن زراره حاكم ابر شهر موقعى جريان را شنيد نامه براى نصر بن يسار استاندار خراسان فرستاد و او را از اوضاع مطلع ساخت .