شخصیت و قیام زید بن علی (علیه السلام)

ابو فاضل رضوی

نسخه متنی -صفحه : 344/ 310
نمايش فراداده

امام صادق (عليه السلام ) او را پرورش داد و به خوبى تربيت كرد، و به او علم و دانش و حكمت آموخت ، او در سايه لطف امام زندگى كرد و حضرتش بعد از شهادت پدرش تعليم و تربيت او را به عهده داشت ، و از امام استفاده هاى علمى زيادى كرد.(893)

در رجال شيخ طوسى (894) او را از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) مى شمرد.

حسين بن زيد از روات و صاحب كتاب است و نجاشى و شيخ طوسى او را عنوان كرده اند، و نيز ابن حجر، هم در (تقريب ) و هم در (تهذيب ) او را ياد كرده و ستوده است .(895)

علت آنكه حسين بن زيد را، به ( ذى الدمعه و ذى العبره ) (صاحب اشك ) لقب داده بودند، اين بود كه او بسيار مى گريست و اكثر اوقات اشك از ديدگان مباركش سرازير بود، فرزندش يحيى مى گويد: مادرم به پدرم حسين بن زيد عرض كرد:

چقدر گريه هاى تو زياد است ؟

پدرم در جوابش گفت : آيا آتش ، و آن دو تير برايم خوشحالى و سرورى باقى گذاشته كه جلو گريه هايم را بگيرم .

مقصودش از آتش يادآورى خاطره جانگداز سوزاندن جسد مقدس پدرش ‍ زيد (عليه السلام ) و منظور از دو تير آن دو تيرى بود كه يكى به پدرش زيد و ديگرى به برادرش يحيى اصابت كرد.(896)

و صاحب (غاية الاختصار) درباره حسين مى گويد: ( كان سيدا جليلا شيخ اهله و كريم قومه ) (897) حسين بن زيد آقا و بزرگوار و محترم و بزرگ خاندانش بود او در ميان خويشانش بسيار گرامى بود. او از نظر زبان ، و بيان ، و قلم و زهد و فضل و احاطه او بر انساب و شناسايى افراد و تاريخ از رجال بنى هاشم به حساب مى آمد.(898)

او، به كمك ابراهيم و محمّد و فرزندان عبداللّه محض شتافت و در جبهه جنگ همراه آنان مى جنگيد و پس از شهادت آن دو متوارى شد. او را در آخر عمرش مكفوف (نابينا) لقب دادند چون و آخر عمرش نابينا شد و شايد علت آن همان زياد گريستن او بود. او در سال يك صد و چهل ه‍ ق زندگى را بدرود گفت .(899)

قيام حسين بن زيد

حسين بن زيد از كسانى بود كه همراه محمّد و ابراهيم فرزندان عبداللّه بن حسين قيام كرد و سپس براى مدتى طولانى متوارى گشت و چون او را تعقيب نكردند و اطمينان يافت كه دستگير نخواهد شد خود را ظاهر ساخت .

برادرش محمّد بن زيد مورد محبت منصور عباسى قرار گرفت و وى را نزد خودش برد محمّد به وسيله نامه برادرش حسين را از جانب منصور تاءمين مى داد و موقعى كه از طرف منصور آسوده خاطر شد. علنا در مدينه آشكار شد ولى با كسى تماس نمى گرفت و تا از كسى كاملا اطمينان پيدا نمى كرد او را به خانه خويش راه نمى داد.