بعد از قريب بيست سال حكومت و ظلم ، مرگ هشام اين خليفه جنايتكار اموى اينقدر براى مردم مسرت آميز بود كه ملت از شنيدن اين خبر به رقص و پايكوبى پرداختند، آرى ، نابودى ديكتاتورى هميشه جشن ملت است و شعراء در اين زمينه شعر گفتند و سرور و شادى خويش را ابراز داشتند از جمله مردى به نام غالب كه از نزديكان و حاشيه نشينان هشام بود اين وضعيت را چنين توصيف كرده است :
يعنى : لوچ چشم آن نحس - نامبارك به هلاكت رسيد و باران رحمت آمد، - و ما پس از او آزاد و مالك خويش شديم - و درختان شكوفان شدند - پس سپاس گزار خدايت را چه او نعمت خود را به شاكران زياد كند.(264)
مردم شام بعد از مرگ هشام ، استقبال شايانى از وليد برادرزاده هشام و رقيب فرزند وى بعمل آوردند. و اميد داشتند بلكه وليد، آنان را از مظالم دستگاه هشام نجات بخشد و دوران تازه اى شروع شود. (265) (امّا اين اميد بى جا بود).