با نگاهي به انقلاب ساندنيستي در نيكاراگوئه و فرجام آن، مي توان از باب عبرت گيري از ديگران و درس آموزي از سرگذشت ديگر اقوام، چند نكته را يادآوري كرد:
1. تثبيت دولت و حفظ نظام مهم ترين وظيفه انقلابيان پس از پيروزي بر نظام استبدادي است: «حفظ اين جمهوري اسلامي از اعظم فرائض است.»[1]
2. توجه اصلي حاكمان بايد بيشتر به خواستههاي مردم انقلابي معطوف باشد، تا مجامع بين المللي يا ابرقدرت ها.
3. ايجاد دموكراسي به اين معنا نيست كه احزاب سياسي كه تأمين مالي و تسليحاتي آنها به وسيله قدرتهاي خارجي صورت مي گيرد، اساس انقلاب را مورد تهديد قرار دهند.
4. ايدئولوژي و فرهنگ بومي و اسلامي تعيين كننده مسير و اهداف انقلاب است.
5. سياستهاي اقتصادي بايد با منافع پايگاه اجتماعي صاحبان اصلي انقلاب يعني مردم محروم و ستم ديده سازگار باشند.
خلاصه آنكه علي رغم وجود مشكلات و فشارها بر انقلاب نيكاراگوئه، عدم توجه رهبران انقلاب به در خواستهاي مردم، بسان تير خلاصي بود كه بر پيكر مجروح انقلاب وارد آمد و آن را از پاي در آورد.
اينك ساندنيستهاي انقلابي، كه روزي حكومت و كشور را در اختيار داشتند، به يك حزب سياسي در كنار چندين حزب سياسي ديگر تبديل شده اند و در مبارزات سياسي عليه هيأت حاكمه و رئيس جمهور چامورو با كنتراها دست به ائتلاف زده اند؛ يعني از عزت قدرت و حكومت داري و مديريت انقلاب، به حضيض ذلّت درآمده و به يك حزب سياسي مخالف دولت حاكم تقليل رتبه داده اند. (فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ)(حشر: 2)
[1]. همان، ج 15، ص 329.