پاسخ : «كليسا» از واژه ى يونانى«Ecclesia» به معناى «انجمن شهروندان» گرفته شده است كه در عهد جديد، در اصل به معناى «جمهور مؤمنانِ به مسيح» به كار رفته است. در واقع اين كلمه به معناى «امت مسيحى» بوده كه بعداً به معناى مؤمنان يك شهر يا يك منطقه به كار رفته است.[1]
معناى ديگرى كه بعدها اين كلمه پيدا كرده «محل اجتماع مؤمنان»، معادل كلمه ى «مسجد» در اسلام است. در بحث هاى الهياتى منظور از «كليسا»، همان جماعت مؤمنان مسيحى، معادل با «امت» در اسلام است.[2]
كلمه ى كليسا در عهد جديد، بيش از يكصد بار تكرار شده و معناى آن در اكثر موارد اجتماع قديسان و مردمى است كه از اعمال گناه آلود بيرون خوانده شده اند.[3]
با توجه به معناى ذكر شده براى كليسا، اگر مجامع ذى صلاح، گروهى از مسيحيان را، به هر دليل، به بى ايمانى متهم كنند، اين گروه از كليسا خارج شده اند. به همين دليل كاتوليك ها كه خود را تابع كليساى روم مى دانند، گروه هاى مخالف خود را خارج از كليساى جامع مسيحيت مى دانند. نويسنده اى كاتوليك مى نگارد:
از نظر فرقه ى كاتوليك، كليسا عبارت از جماعتى از مسيحيان است كه داراى ايمان و مؤمن به اسرارى همگون، و تابع رهبران حقيقى و مطيع پاپ روم هستند; پس فرقه هايى كه حاكميت روحانى روم را به رسميت نمى شناسند (از جمله پروتستان ها) در اين مجمع، جايى ندارند; هم چنين غيرمؤمنان، بدعت گذاران و محرومان، از اعضاى كليسا نيستند.[4]
«ايگناتيوس» (متوفاى 110 م.) اولين مورخى است كه عنوان «كليساى جامع» را به كار برده است. مراد از كليساى جامع اين است كه كليساى مسيح بر خلاف كليساى يهوديان، مخصوص يك ملت (بنى اسرائيل) نيست، بلكه مركب از تمام مردم و تجمعات بدون وجود تفاوت خاصى است.[5]
«سيپريان» اسقف كارتاژ [6] (متوفاى 285 م.) اولين رهبر يونانى است كه رساله اى درباره ى «كليساى واحد» نوشته و كليسا را «عروس مسيح» و «مادر مؤمنان» ناميده است. واحد بودن كليسا اشاره به اين معناست كه كليسا مجمعى متشكل از تمامى افراد مؤمن است و تفرقه اى در آن جريان ندارد.[7]
مسيحيان، رسولان را تأسيس كنندگان اصلى كليسا مى دانند.[8] پس از رستاخيز عيسى (عليه السلام)و برخوردارى رسولان از هدايت روح القدس، مسيحيان عادت داشتند در خانه هاى يكديگر اجتماع كنند و دعا بخوانند و مزامير داوود (عليه السلام)را تلاوت كنند. آنان سخنان و كارهاى عيسى را براى يكديگر بازگو مى كردند و مراسم شام آخر عيسى (عشاى ربانى)، مراسم شكرگزارى و جشن محبت (اگاپه) را به جا مى آوردند.[9]
در ابتدا فقط يك كليساى محلى وجود داشت كه در اورشليم بود. بعداً كليساهاى محلى ديگرى در جاهاى ديگر، مثل يهوديه و سامره، تأسيس گرديد.[10]
كليساها داراى تشكيلاتى بودند، وقت معينى براى جلسات داشتند و داراى مقرراتى بودند و براى امور خيريه پول جمع مى كردند.[11]
رشد بدعت ها در قرن دوم، شكل گيرى كليساى مركزى را كه موجب اتحاد كليساهاى پراكنده ى محلى مى شد، تسريع كرد. براى مخالفان اين بدعت ها ضرورى بود كه نشان دهند جماعتى وجود دارد كه داراى آموزه ى واقعى حوارى است. «ايرنئوس» (متوفاى 202 م.) مفهوم «سلسله ى حوارى قطع ناشده» را به عنوان وسيله اى براى مبارزه با بدعت ها به كار برد و بيان او در ميان عموم مسيحيان پذيرفته شد. طبق تعليمات او رسولان را مسيح آموزش داده بود، آنها مشايخ را جانشين خود كرده و مشايخ نيز جانشينان خود را تعيين نموده بودند. بدين ترتيب طريق تعليمات اصلى، حفظ و بدون خطا منتقل مى شد.[12]
در ابتدا هر كليساى كوچك براى خود اسقفى داشت. در پايان قرن دوم معمولا اسقف ها رئيس كليساى محلى بودند. در پايان قرن چهارم اجتماعات كليساى محلى در يك اسقف نشينِ تحت حكومت يك اسقف برتر جمع مى شدند.[13]
[1]. جيمس انس الاميركانى، نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، ج 2، ص 413. [2]. توماس ميشل، كلام مسيحى، ص 91. [3]. محمدرضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 260. [4]. پطروس فرماج،ايضاح التعليم المسيحى، ص 165. [5]. ويليام ميلر،تاريخ كليساى قديم در امپراطورى روم و ايران، ص 104. [6]. (قرطاجنه)، شهرى در تونس. [7]. مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 260. [8]. ادوارد تبلور، مذهب كاتوليك و بيست و يك مقاله، ص 75، به نقل از: همان، ص 261. [9]. كلام مسيحى، ص 44; و جوان اگريدى، مسيحيت و بدعت ها، ص 52. [10]. اعمال رسولان، باب هشتم. [11]. هنرى تيسن، الهيات مسيحى، ص 304. [12]. مسيحيت و بدعتها، ص 196 ـ 197. [13]. همان، ص 198.