آخرين مورد از موارد چگونگي برخورد با ديگران كه بدان خواهيم پرداخت، كيفيت برخورد با دشمنان و منحرفان است. از نظر اسلام جمع بين دوستي و محبت نسبت به خدا، با محبت و دوستي نسبت به دشمنان خدا در يك دل ممكن نيست.[1]
به طور كلي ميتوان خصوصيات اين گروه را كه محبتشان با محبت پروردگار و دوستي نيكان سازگار نيست، تحت چند عنوان ذكر نمود:
1. كافران بيدين
2. منافقان
3. منحرفان در عقايد
4. افراد لا ابالي و بيتفاوت
5. ملي گرايان به دور از مذهب
6. اشخاص كم فهم و بيشعور.
آن چه از آيات و روايات اسلامي استفاده ميشود به عنوان اولين مرحله، عدم مراوده و دوستي با اين افراد است. قرآن كريم در اين باره صريحاً ميفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ...[2].
اي اهل ايمان! مبادا كافران را به دوستي گرفته و مؤمنان را رها كنيد.
و نيز ميفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ...[3].
اي كساني كه ايمان آوردهايد هرگز نبايد كافران را كه دشمن من و شمايند، ياران خود گرفته و طرح دوستي با آنها بيفكنيد.
در اين زمينه (نهي از دوستي كفار) آيات متعددي وجود دارد كه به دو نمونه اشاره شد.
مرحلة بعد، جهاد و جنگ و كار زار با آنها است كه چون اين مرحله داراي شرايط خاصي است و خود بحث مفصلي را ميطلبد وارد آن نميشويم. عمدة تأكيدات قرآن بر اين است كه عزت و عظمت مسلمانان حفظ شود، اصالتها و ارزشهايشان به دست بيگانگان پايمال نگردد، و رعب و وحشتي از آنها در دل كفار باقي نماند تا هرگز به قصد نابودي مسلمين قدمي بر ندارند.
مثال روشن آن، جهان اسلام در عصر كنوني است كه در اثر دوستي و رفاقت با كفار به ذلت فرمانبرداري از آنها تن در دادهاند، تمامي منابع خود را در اختيارشان گذارده و چون عبد ذليل در پي شرق و غرب كافر روان هستند. و اين نتيجه دردناك دوستي جاهلانه با كفار است.
گروه دوم يعني منافقان كه رذالت و وحشيگريهاي آنان از صدر اسلام تا كنون لكة ننگي است بر دامان انسانها، كساني هستند كه بين زبان و آن چه ميگويند و قلبشان و آن چه بدان اعتقاد دارند تفاوت بسيار وجود دارد، يعني دو گانه ميانديشند، دو گانه ميگويند و دو گانه برخورد ميكنند.
اين افراد به خاطر خصلت زشت و پليدشان، هم چنان كه از آيات و روايات هم استفاده ميشود، براي جامعه بسيار خطرناكتر و مضرتر از كفار و مشركان هستند. به همين جهت مؤمنين و مسلمانان بايد كاملاً محتاط و هوشيار باشند تا گرفتار دامهاي شيطاني آنان در قالب دوستي نشوند و فريب مكر آنها را نخورند. خداوند متعال در آيهاي صريحاً به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دستور ميدهد كه دعوت آنها را نپذيرد و در مسجد ضراري كه بنا كردهاند، حاضر نشود:
وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ.
تا آن جا كه ميفرمايد: لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً.[4]
اي پيامبر! در مسجدي كه منافقان براي زيان اسلام برپا كردهاند و مقصودشان، كفر و عناد و تفرقه بين مؤمنين است... هرگز قدم مگذار. جريان ويرانگر نفاق، از صدر اسلام تاكنون، چه در زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و چه در دوران خلافت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ و به راه انداختن جنگهايي چون جمل و نهروان و بالاخره به شهادت رساندن آن حضرت، و چه در زمان ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ ، مخصوصاً در دوران انقلاب اسلامي خودمان و ضربههاي سخت و مهلك اين گروه از خدا بيخبر به انقلاب و فجايعي كه براي رسيدن به هدف شومشان مرتكب شدند، ميتواند براي ما بهترين درسي باشد تا به دام اين گونه افراد، گرفتار نياييم.[5]
منحرفان در عقيده كه گروه سوم از اين دستهاند، افرادي ميباشند كه ظاهراً دين دارند و متعبد به مسائل ديني هستند، اما عقايدي انحرافي در وجودشان رسوخ كرده و به علل و انگيزههاي مختلف، مثل روشنفكري، (به معناي مصطلح امروز)، كج فهمي، تقليد كور كورانه، عقده داشتن، و شكست در بعضي از صحنههاي زندگي، سعي بر مخالفت با عقايد پاك و سالم اسلامي دارند.
نمونه بارز آنها را ميتوان گروه منحرف وهابي در جامعه اهل تسنن ذكر نمود. البته در ميان شيعه هم چنين تزها و ايدههاي غلط و انحرافي وجود داشته و دارد. رفاقت و برخورد دوستانه با اين دسته، در صورتي كه اميد به اصلاح آنها از طريق برخوردهاي مثبت وجود نداشته باشد، بسيار خطرناك و موجب انحراف و فساد در دين است و در روايتي آمده است كه: اگر اهل بدعت را ديديد از آنها بيزاري بجوييد.[6]