لطيفه هاي آموزنده تاريخ

محمد رضا اکبري

نسخه متنی -صفحه : 154/ 145
نمايش فراداده

1- جهل مركب به قرآن

شخصي از اهالي شهر كه در فروش گوسفندان خدمتي به يكي از افراد ايلي كرده بود اتفاقاً مهمان او شد و شب در منزل او خوابيد. وقت صبح از خواب بيدار شد و نماز صبح به جاي آورد و شروع به خواندن قرآن كرد اما هنوز آياتي از قرآن را تلاوت نكرده بود كه زن صاحبخانه جاروئي بدست گرفته و بر سر او كوبيد و با بدگوئي به وي گفت:

مگر كسي در اين قبيله مرده است كه تو قرآن مي‌خواني؟

شوهرش اگر چه او را ملامت كرد اما از روي نصيحت به مهمان گفت: اي برادر!

تو بايد اول تحقيق كني كه واقعاً كسي مرده است؟

سپس قرآن بخواني نه اين كه به مجرد گمان، مجلس عزا و ترحيم برقرار كني![1]

[1] . تاريخ ايران، تأليف ملكم، ج 2، باب 25، ص 211، نقل از درسهايي از تاريخ، ص 100.