وقتي بزرگان مكه اين سخاوت و گذشت را از هاشم مشاهده كردند او را تحسين كردند و هر يك به اندازه قدرت و توانايي خود از كمك و مساعدت با پول و شتر كوتاهي نكردند تا اين كه به مقدار لازم به اهل حرم گندم رسانيدند و هرگز نگذاردند كسي شب گرسنه بخوابد. علاوه بر آن هاشم همه روزه شتري نحر ميكرد و در منزل خود ميپخت و در زمان گرسنگي تقسيم مينمود.
معاويه از سخنان ابن لبيد خوشش آمد و گفت: آيا جد ما «اميه» را هم ديدهاي؟
پيرمرد: آري.
معاويه: او را هم براي من توصيف كن.
پيرمرد: اميّه شخص كوتاه قد و كوسجي بود و از يك چشم نابينا بود و آثار بدبختي و شقاوت از صورت او هويدا بود چنانچه تمام آن شمائل را در صورت تو مشاهده ميكنم![1]
[1] . صد و ده حكايت، ص 237 ـ 238.