شخصي روزانه مقداري گوشت از قصابي خريداري ميكرد و در ضمن مقداري گوشت زائد و بدون مصرف را براي گربهاي كه در منزل داشت ميگرفت. روزي فهميد كه قصاب مركتب گناهي ميشود. ابتدا به منزل رفت و گربه را بيرون كرد و سپس نزد قصاب رفت و او را نهي از منكرنمود.
قصاب به او گفت: از اين پس گربة شما غذايي نخواهد داشت.
او در جواب گفت: اول گربه را از خانه بيرون راندم و بعد از آن تو را نهي از منكر كردم![1]
[1] . جامع السعادت، ج 2، ص 248.