لطيفه هاي آموزنده تاريخ

محمد رضا اکبري

نسخه متنی -صفحه : 154/ 94
نمايش فراداده

10- چرخش روزگار

يعقوب ليث مردي فقير و محتاج بود و خانواده او شغل مسگري داشت. او بخاطر رشادت و دانايي كه داشت به شهرياري رسيد.

روزي يعقوب كه به سلطنت رسيده بود بر يكي از ثروتمندان سيستان خشم نمود و تمام اموالش را ضبط كرد.

توانگر بيچاره، پريشان و دلتنگ زندگي مي‌كرد. روزي نزد يعقوب آمد. يعقوب از روي طعن از او پرسيد: امروز حالت چطور است؟

گفت: آن چنان كه ديروز حال تو بود!

يعقوب گفت: ديروز حال من چگونه بود؟

گفت: همچنان كه امروز حال من است![1]

[1] . بزم ايران.