(مَثَلُ ا لْفَرِيقَيْنِ كَالاَْعْمَى وَا لاَْصَمِّ وَا لْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً اءَفَلاَ تَذَكَّرُونَ).(191)
(مثل اين دو گروه (مؤ منان و منكران ) مثل نابينا و كر و بينا و شنواست ؛ آيا اين دو همانند يكديگرند؟! آيا پند نمى گيريد؟!).
خداوند متعال در اين آيه كافران و منكران حقايق را به آدم (كور و كر) و مؤ منان را به انسان (بينا و شنوا) تشبيه كرده است . وجه تشابه در كافران (نديدن و نشنيدن حقايق ) و در مؤ منان (ديدن و شنيدن آن ) است .
صاحب بحر الحقايق مى گويد:
(اعمى آن است كه : حق را باطل وباطل را حقّ بيند و اصَمّ آن كه : باطل را حقّ و حقّ را باطل شنود و بدان عمل كند. و بصير كسى است كه ديده بصيرتش به كحل (بى يبصر) جلا يافته باشد. و سميع كسى است كه گوش همّتش به گوشواره (بى يسمع ) آراسته بود.
هر كه به خدا بيند، جز از خدا نبيند و هركه به خدا بشنود، جز از خدا نشنود).(193)
آرى (بصير) يعنى كسى كه داراى بصيرت و بينش عميق دينى است و (سميع ) يعنى كسى كه گوشش نسبت به حقايق و معارف و دستورات الهى شنوا باشد. لذا در دعاهاى وارده از پيشوايان دين ، هم (نور چشم ) از خدا طلب مى كنيم و هم (بصيرت در دين )، چنانچه در دعا مى خوانيم :
(... وَاجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى دينى ...؛(194) خدايا!، در چشمانم نور قرار ده و بصيرت را در دينم عطا كن ).
حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد:
( وَمَنْ اءَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ، وَمَنْ اءَبْصَرَ إِلَيْها اءَعْمَتْهُ؛(195) و هر كس باديده بصيرت (و عبرت ) به دنيا بنگرد، دنيا به او بصيرت و بينايى مى بخشد و هر كس با ديده هدف و رسيدن به مقاصد مادى به دنيا نظر كند، دنيا او را كور و نابينا مى گرداند).
نكته جالب توجه در اين دو جمله كوتاه و پر محتوا، كلمه (بها) و (إ ليها) است ؛ يعنى اگر از ديدگاه (وسيله ) به دنيا نظر شود، مايه بصيرت است ، ولى اگر از ديد (هدف ) بدان توجّه شود، باعث كورى دل و سبب گمراهى خواهد بود؛ به عبارت ديگر دنيا را مى توان از دو ديدگاه مورد مطالعه قرار داد:
1 ديدگاه مرآتى ؛
2 ديدگاه استقلالى .
ديدگاه مرآتى آن است كه آدمى هنگامى كه به (مرآت )، يعنى آيينه مى نگرد، توجهى به خود آيينه ندارد كه موادش از چيست و قيمتش چقدر است . او از آيينه فقط به عنوان وسيله ديدن خود استفاده مى كند. اين نوع نگاه كردن به آيينه مايه بصيرت و سبب عبرت و برطرف كردن نقص از خود و اصلاح عيب است .
نظر استقلالى اين است كه مى خواهد آيينه را خريدارى كند، لذا به حجم و اندازه سنگ و مساحت و كيفيّت جنس آن نظر مى كند. در اين هنگام صورت خود را كه در آن منعكس شده ، نمى بيند و به اصطلاح (فيه ينظر) است .
بنا بر اين هركس از ديدگاه مادى و (استقلالى ) به اشياى عالم نظر كند، جهان ماده چشمش را پر خواهد كرد و نسبت به ماوراى ماده و خالق جهان كور و نابينا خواهد شد؛ به عبارت ديگر هر كس با چشم سر و ديد سطحى حيوانى به عالم نظر افكند، خطا خواهد كرد، چنان كه مولوى مى گويد:
بنا بر اين چشم انسانى و ديدگاه (مرآتى ) وسيله اى است كه به آدمى بصيرت و بينش و ژرف نگرى دينى مى بخشد.
صاحب تفسير (كشف الاسرار) در ذيل آيه مورد بحث مى گويد:
(نابيناى به حقيقى اوست كه نه ديده عبرت دارد تا از روى استدلال به (آيات آفاق ) نظر كند، نه دل فكرت دارد تا در (آيات انفس ) تاءمّل كند نه بصيرت حقيقت دارد تا به نور فراست ، مكاشفات اسرار غيبى بيند ...).(197)
مراد از (آيات آفاق ) آفريده هاى جهان طبيعت است ، همانند خورشيد و ماه و ستارگان بانظام دقيقى كه بر آنها حاكم است و انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها با عجايب و شگفتيهاى بى شمارش و موجودات گوناگون اسرار آميزش كه هر يك آيه و نشانه اى است بر حقّانيّت ذات پاك خدا.
منظور از (آيات انْفُس ) درون انسان است ، همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظّم قلب و عروق و بافتها و استخوانها و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاى روح انسان مى باشد كه هر گوشه اى از آن ، كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان .
اصطلاح (آفاق و انفس ) از خود قرآن گرفته شده كه مى فرمايد:
(سَنُرِيهِمْ ءَايَتِنَا فِى ا لاَْفَاقِ وَفِىَّ اءَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اءَ نَّهُ ا لْحَقُّ)(198)؛
(ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حقّ است ).