تمثيلى از شيخ شبسترى - چهل مثل از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل مثل از قرآن - نسخه متنی

چهل مثل از قرآن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تمثيلى از شيخ شبسترى

شيخ محمود شبسترى در كتاب (گلشن راز) اصحاب فرقه هاى مختلف و عقايد گوناگون را به انواع كورى و امراض چشم تشبيه نموده و مى گويد:




  • خرد را نيست تاب نور آن روى
    دو چشم فلسفى چون بود اَحْوَلْ(199)
    ز نابينايى آمد راءى تشبيه (200)
    تناسخ (201) زان سبب كفر است و باطل
    چو اكْمَهْ(202) بى نصيب از هر كمال است
    كلامى كو ندارد ذوق توحيد
    رَمَد(205) دارد دو چشم اهل ظاهر
    از او هرچه بگفتند از كم و بيش
    نشانى داده اند از ديده خويش (206)



  • برو از بهر او چشم دگر جوى
    ز واحد ديدن حقّ شد معطّل
    ز يك چشمى است ادراكات تنزيه
    كه آن از تنگ چشمى گشت حاصل
    كسى كورا طريق اعتزال (203) است
    به تاريكى در است از غَيْم (204) تقليد
    كه از ظاهر نبيند جز مظاهر
    نشانى داده اند از ديده خويش (206)
    نشانى داده اند از ديده خويش (206)



19- مَثَل كف دست و آب

(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِى لاَيَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَىْءٍ إِلا كَبَسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاَّءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ(207) وَمَا هُوَ بِبَلِغِهِى وَمَا دُعَاَّءُ الْكَفِرِينَ إِلا فِى ضَلَلٍ).(208)

(دعوت حق از آن اوست و كسانى كه (مشركان ) غير از خدا را مى خوانند به دعوت آنها پاسخ نمى گويند! آنها همچون كسى هستند كه كفهاى (دست ) خود را به سوى آب مى گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد. و دعاى كافران ، جز در ضلال (و گمراهى ) نيست ).




  • حق بود بس سخت قوّت در محال
    هست او را خواندن حق وان كسان
    نى اجابت كرده بر چيزى شوند
    جز به مثل آن كه بگشايد كفش
    تشنه اى كو بر سر چاهى رسد
    آب را خواند كش آيد بر دَهَن
    زان كه نه داناست بر خواننده آب
    خواندن كفّار هم باشد چنين
    خواندن ايشان نباشد جز ضلال
    هيچ مر اصنام را با ابتهال (209)



  • هم مگر ابله كند در وى جدال
    كه به غير او بخوانند از بتان
    نى به مقصودى ز تمييزى شوند
    سوى آب از دور بهر مصرفش
    بى رسن بى دلو از راهى رسد
    نى رسنده باشدش آب اى حسن
    هم نه قادر تا بر او گيرد شتاب
    مربتان را نيست سودى اندر اين
    هيچ مر اصنام را با ابتهال (209)
    هيچ مر اصنام را با ابتهال (209)



وجه تشبيه

طبق نظر اكثر مفسّران ، خداوند متعال در اين آيه ، مشركان و افرادى كه غير خدا را مى خوانند، به آدم تشنه اى تشبيه كرده است كه بر كنار آبى كه سطح آن از دسترس او دور است ، نشسته و به آن اشاره مى كند، به اين اميد كه آب به دهان او برسد! بديهى است كه هرگز آب به دهانش نخواهد رسيد.

اين آرزو چون خواب و پندار بيهوده اى بيش نيست ، چنين كارى جز از يك انسان ساده لوح و ديوانه سر نمى زند!

اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه خداوند متعال ، بت پرستان را به آدمى تشبيه نموده كه كف دستان خود را كاملاً صاف و افقى گرفته ، وارد آب مى كند و انتظار دارد آب در دست او بند شود، درحالى كه به محض اين كه دست را از آب بيرون آورد، قطرات آب از لابلاى انگشتان و كفّ دست او بيرون مى ريزد و چيزى باقى نمى ماند.

تفسير سوّمى نيز براى آيه كرده اند و آن اينكه بت پرستان كه براى حل مشكلاتشان به سراغ بتها مى روند، مانند كسى هستند كه مى خواهد آب را در مشت خود نگاه دارد! آيا هيچ گاه آب را مى توان در مشت نگاه داشت ؟

از ضرب المثل معروفى در ميان عرب گرفته شده كه وقتى مى خواهند براى كسى كه كوشش بيهوده مى كند، مثالى بزنند مى گويند:
(هُوَ كَقابِضِ الْماءِ بِالْيَدِ؛ اومانند كسى است كه مى خواهد آب را بادست خود بگيرد).

شاعر عرب مى گويد:




  • فاءَصْبَحْتُ فيما كانَ بَيْنى و بَيْنَها
    مِنَ الودِّ مِثْلُ قابِضِ الْماءِ بِالْيَدِ



  • مِنَ الودِّ مِثْلُ قابِضِ الْماءِ بِالْيَدِ
    مِنَ الودِّ مِثْلُ قابِضِ الْماءِ بِالْيَدِ



(كار من به جايى رسيده كه براى حفظ محبّت ميان خود و او مانند كسى بودم كه مى خواست آب را در دست نگاه دارد).(210)

بيت ذيل منسوب به امام على عليه السّلام است كه مى فرمايد:




  • وَمَنْ يَصْحَبُ الدُّنْيا كَمَنْ مِثْلُ قابِضٍ
    عَلَى الْماءِ خانَتْهُ فُرُوجُ الاَْصابِع (211)



  • عَلَى الْماءِ خانَتْهُ فُرُوجُ الاَْصابِع (211)
    عَلَى الْماءِ خانَتْهُ فُرُوجُ الاَْصابِع (211)



(كسى كه با دنيا رفاقت و همنشينى كند مانند آدمى است كه آب را در لابلاى انگشتان باز خود نگه دارد).

در فارسى نيز مثل (آب در غربال ) در اين باره به كار رفته مى شود، چنانكه گفته اند:




  • قرار در كفّ آزادگان نگيرد مال
    نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال



  • نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال
    نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال



به هر حال وجه شباهت در اين تشبيه (بيهودگى عمل و ناكامى ) است .

خداوند در پايان آيه براى تاءكيد اين مطلب مى فرمايد:

(وَمَا دُعَاَّءُ الْكَفِرِينَ إِلا فِى ضَلَلٍ )؛

(درخواست كافران (از بتها چيزى ) جز (گام برداشتن ) در گمراهى و ضلالت نيست ).

چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در راهى كه هرگز او را به مقصد نمى رساند، به كار برد، خسته و ناتوان شود، امّا نتيجه و بهره اى نگيرد.(212) زيرا كسى كه غير حقّ را مى خواند و از باطل كه چيزى جز پندار و توهّم نيست ، حل مشكلش را مى جويد، رابطه دعا را از دست داده و در حقيقت دعايش را گم كرده است .




  • بو العجب وردى به دست آورده اى
    ليك سوراخ دعا گم كرده اى



  • ليك سوراخ دعا گم كرده اى
    ليك سوراخ دعا گم كرده اى



بنا بر اين خواستن از خدا كه هم آگاهى دارد و هم قدرت بر انجام خواسته ، حق است و تقاضا از غير خدا، باطل و پوچ و بيهوده است .

20- مَثَل آب و كف

(اءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ اءَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ اءَوْ مَتَعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَا لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَطِلَ فَاءَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَاءَمَّا مَايَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ كَذَا لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ).(213)

(خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سيلابى جارىشد، سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد؛ و از آنچه (در كوره ها) براى به دست آوردنزينت آلات يا وسايل زندگى ، آتش روى آن روشن مى كنند نيز كفهايى مانند آن به وجودمى آيد خداوند، حق و باطل را چنين مثل مى زند! امّا كفها به بيرون پرتاب مى شوند ولىآنچه به مردم سود مى رساند [ آب يا فلز خالص ] در زمين مى ماند؛ خداوند اين چنينمثال مى زند).




  • آب را نازل نمود او ز آسمان
    در هر آن وادى به قدر وسع و تاب
    پس كفى را حمل كرد آن سيل بر
    و ز هر آنچه بر فروزند آن به نار
    هست چون آن كف كه باشد روى آب
    حق زند مر حقّ و باطل را مَثَل
    در منابع مى رود بعضى از او
    هست بالاى فلز يا روى آب
    پس رود كف ساقط و مطروح و پست
    وان چه باشد نفع مردم را در آن
    حق مثلها را زند اين سان تمام
    تاكه عبرت باشد آن بر خاص و عام (216)



  • رودها ز ان پس به هر سو شد روان
    نى فزون زاندازه تا سازد خراب
    يعنى آورد از تموّج (214) بر زَبَر(215)
    بهر زيور يامطاعى اهل كار
    همچنان كه ذكر شد در انتصاب
    بر چنان آبى كه آيد در محل
    در عروق ارض هم بعضى فرو
    قول باطل چون كفى در انقلاب
    وان فلزّ ماند به قعر اندر نشست
    پس بماند در زمين صافى روان
    تاكه عبرت باشد آن بر خاص و عام (216)
    تاكه عبرت باشد آن بر خاص و عام (216)



وجه تشبيه

خداوند متعال در اينجا براى حقّ و باطل مثلى زده و حق را به آب صاف زلال (و ماده خالص طلا و نقره ) تشبيه كرده كه هميشه مفيد و سودمند است و باطل را به كفهاى روى آب (و اجرام بى خاصيّت فلزّات ) تشبيه نموده است . وجه شباهت در حقّ (سودمندى و ثبات و پايدارى ) و در باطل (بى خاصيتى و ناپايدارى ) است .

/ 63