نكته ها - چهل مثل از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل مثل از قرآن - نسخه متنی

چهل مثل از قرآن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اولاً

در مثال مناقشه نيست ، آنهم مثلى كه از ناحيه خدا صادر شود. زيرا همه كائنات مخلوق او هستند و براى او كوچك و بزرگ ندارد. ممكن است گاهى مصلحت در اين باشد كه به يكى از موجودات بسيار كوچك طبيعت ، همانند پشه و يا حتى كوچك تر از آن و يا كمى بزرگتر از آن مانند مگس و عنكبوت مثال بزند، و گاهى به موجودات بزرگ .

ثانياً

هنگامى كه گوينده درمقام (تحقير) و بيان (عجز) و ناتوانى مدّعيان است ، بلاغت سخن ايجاب مى كند كه براى نشان دادن ضعف و زبونى آنان به موجودهاى ضعيفى مَثَل بزند و آنها را از جهت ضعف به پشه ، مگس ، عنكبوت و امثال آن تشبيه كند. لذا در اين گونه موارد، اگر به جاى اين مثالهاى كوچك ، از مثالهاى بزرگى همچون آفرينش كواكب و آسمانهاى پهناور استفاده شود، بسيار نامناسب است و هرگز با اصول فصاحت و بلاغت سازگار نخواهد بود.

زمخشرى مى گويد: (تعجب آور است از اينها كه چگونه اين مثلها را انكار كردند در حالى كه مردم همواره به (چهار پايان )، (پرندگان )، (مار و افعيهاى زمين )، (حشرات )، (كرم ) و (جانوران كوچك ) مثال مى زنند و اين گونه مثلها در ميان عرب شهرنشين و بيابان گرد معروف است و آنان گاهى به حقيرترين چيزها مثل مى زنند و مى گويند:

اجمع من ذرّة :
(جمع كننده تر از مورچه )،

و اءجراءُ مِن الذّباب :
(و گستاخ تر از مگس )،

و اءسمع من قراد:
(و شنونده تر از ميمون )،

و اءصرد من جرادةٍ:
(و ضعيف تر از ملخ (در مقابل سرما، ) )

و اءضعف من فراشة :
(و ضعيف تر از پروانه )،

و آكل من السوس :
(و خورنده تر از موريانه )،

و اعراب اگر بخواهند كسى را به پشه تشبيه كنند، اين گونه مى گويند:

اءضعف من بعوضةٍ:
(ضعيف تر از پشه )،

وَ اءعزُّ مِنْ مُخّ البَعوض (28):
(نايابتر از مغز سر پشه ).

علامه طبرسى به نقل از (ربيع بن انس ) مى گويد:

پشه تا وقتى كه گرسنه باشد زنده است و همين كه سير و فربه شد، مى ميرد. همچنين مردمى كه اين مثل در باره آنان زده شده است ، وقتى كه همه چيز دنيا برايشان فراهم مى گردد و موقع كاميابى فرا مى رسد، ناگاه دست حق گريبان آنها را مى گيرد چنانكه خداوند مى فرمايد:

(فَلَمَّا نَسُواْ مَاذُكِّرُواْ بِهِى فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ اءَبْوَا بَ كُلِّ شَىْءٍ حَتَّىَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ اءُوتُوَّاْ اءَخَذْنَهُم بَغْتَةً...).

( (آرى ) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد و) آنچه را به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم ؛ تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ؛ ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم ) ).(29)

نكته ها

الف - معناى (فَما فَوْقَها)

در اين كه منظور از كلمه (فَما فَوْقَها) چيست ؟ مفسران دو گونه تفسير كرده اند: گروهى گفته اند منظور (بالاتر از آن در كوچكى ) است ، زيرا آيه در مقام بيان كوچكى مثال است و برترى از اين نظر مى باشد.

بنا بر اين معناى آيه چنين خواهد بود: ( (خداوند از مثال زدن ) به پشه و كوچك تر از آن (همانند بال پشه ) شرم ندارد). چنانكه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرمود:

(إِنَّ الدُّنْيا لا تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ بِجَناحِ بَعُوضَةٍ؛(30) دنيا در نزد خدا به اندازه بال پشه اى ارزش ندارد).

در حديثى ديگر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد: (لَوْ كانَتِ الدُّنْياتَعْدِلُ عِنْدَاللّه جَناحَ بَعُوضَةٍ ما سقى كافِراً مِنْها شَرْبَةَ ماءٍ؛(31) اگر دنيا پيش خدا به اندازه بال پشه ارزش مى داشت ، هرگز به كافران قطره اى آب نمى داد).

بعضى ديگر گفته اند: مراد (بالاتر از نظر بزرگى ) است . در اين صورت ، جمله (فما فوقها) به معناى (مازاد عليها) است ؛ يعنى خداوند از مثل به موجود كوچكى همچون پشه ابا ندارد، چه رسد به موجود بزرگتر از آن مانند مگس و عنكبوت . خلاصه اين كه خداوند متعال براى ارشاد بندگان ، هم به موجودات كوچك مثال مى زند و هم به مخلوقات بزرگ ؛ هر كدام بر طبق مقتضاى حال و به تناسب موضوع .(32)

ب - معناى اضلال الهى

در جمله (يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهدى بِهِ كَثيراً) نيز، ميان مفسّران دو نظريه است : گروهى مى گويند اين جمله ، نقل گفتار كافران است كه در اعتراض به مثلها مى گفتند: (خدا چه منظورى از اين مثلها دارد كه مايه تفرقه شده ، گروهى را به وسيله آن هدايت كرده ، و گروهى را گمراه ساخته است ؟!).

جمعى ديگر از مفسّران احتمال داده اند كه جمله مذكور سخن خدا باشد، نه نقل گفتار كافران . در اين صورت معناى آيه چنين خواهد بود كه خداوند در جواب آنان كه مى گفتند: (ماذا اءَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً)؛ (هدف خدا از اين مثلها چيست ؟) مى فرمايد: (هدف اين است كه گروه زيادى را هدايت و گروه ديگرى را گمراه مى سازد، ولى جز فاسقان گمراه نمى شوند).

خلاصه اين كه خداوند به وسيله اين گونه مثالها بندگانش را آزمايش مى كند، و در نتيجه مؤ منان درآن تفكّر وانديشه مى كنند وهدايت مى شوندوكافران وفاسقان چون وچرا و اعتراض مى نمايند و گمراه مى گردند؛ يعنى آنچه كه باعث گمراهى آنان شده ، كفر و فسق و لجاجت آنهاست ، نه اين نوع مثالها.

مثلاً: اگر كسى طلا يا نقره اى را براى آزمايش به كوره بيندازد و معلوم شود طلا يا نقره فاسد و قلاّبى بوده ، به او مى گويند، (اءَفْسَدْتَ فِضَّتَكَ؛ نقره ات را فاسد كردى ). منظور اين است كه طلا و نقره ات در آزمايش ، بى عيار و قلابى از كار در آمد، نه اين كه تو آن را فاسد كردى .

همچنين اگر شتر كسى گم شود، مى گويند: (فلانٌ اءضَلَّ ناقَتَهُ؛ فلانى شترش را گم كرد). مراد اين است كه شترش گم شده است ، نه اين كه عمدا و از روى قصد آنرا گم كرده است .

با توجه به دو مثال فوق ، معناى (يُضِلُّ بِهِ كَثيراً) اين است كه چون كافران و فاسقان كفر و فسق پيشه كرده اند، خداوند هم عنايت خاصّ و دستگيرى ويژه اش را از آنان بر مى دارد و به حال خود رهايشان مى سازد. به قول شاعر:




  • راه هست و چاه و ديده بينا و آفتاب
    چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود
    بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش



  • تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش
    بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش
    بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش



/ 63