توضيح لغات و نكته ها - چهل مثل از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل مثل از قرآن - نسخه متنی

چهل مثل از قرآن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وجه تشبيه

خداوند متعال در اين آيه زندگى دنيا را در پنج مرحله (بازى )، (سرگرمى )، (تجمّل پرستى )، (تفاخر) و (تكاثر) ترسيم نموده و آنگاه آن را به بارانى تشبيه نموده كه از آسمان نازل مى شود و چنان زمين را زنده مى كند كه گياهانش حتّى زارعان را در شگفتى فرو مى برد، سپس زرد و خشك و درهم شكسته و به كاه تبديل مى گردد.

از شيخ بهائى قدّس سرّه نقل شده كه گفته است :

(اين پنج خصلتى كه در آيه شريفه ذكر شده ناظر به سنين عمر آدمى و دوران زندگى اوست .

نخست دوران (كودكى ) است كه در اين دوره علاقه شديدى به (لعب ) و بازى دارد.

سپس وارد دوره (نوجوانى ) مى شود، در اين دوره به (لهو) و سرگرميها روى مى آورد.

بعد دوره (جوانى ) فرا مى رسد كه در اين دوره به (زينت ) و تجمّل و آرايش ‍ مى گرايد و همواره به فكر اين است كه لباس فاخرى تهيّه كند، مركب جالب توجّهى سوار شود، منزل زيبايى داشته باشد و ... و از اين مرحله كه بگذرد، دوره (پيرى و

كهولت ) فرا مى رسد. در اين دوره بيشتر به فكر (تفاخر) به حسب و نسب مى افتد و حسّ فخر طلبى در او زنده مى شود.

و سر انجام به مرحله پنجم يعنى دوره (سالخوردگى ) مى رسد كه در اين دوره (تكاثر) و فزونى در اموال و فرزندان فكرش را به خود جلب مى كند).(405)

(... بعضى معتقدند كه هر دوره اى از اين دوره هاى پنجگانه هشت سال از عمر انسان را مى گيرد، و مجموعاًبه چهل سال بالغ مى گردد، و هنگامى كه به اين سنّ رسيد شخصيّت انسان تثبيت مى گردد.

اين امر نيز كاملاً ممكن است كه بعضى از انسانها شخصيت شان در همان مرحله اوّل و دوّم متوقّف گردد و تا پيرى در فكر (بازى و سرگرمى و معركه گيرى ) باشند و يا در دوران تجمّل پرستى متوقّف گردد، و ذكر فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زينتى باشد، اينها كودكانى هستند در سنّ كهولت و پيرانى هستند با روحيه كودك !).(406)

لازم به يادآورى است كه تشبيه زندگى دنيا به آب (باران ) در (سوره يونس ) آيه 24 (مثل 17) و در (سوره كهف )، آيه 45 (مثل 26) نيز آمده است .

بعضى گفته اند: در اين سه تمثيل عنصر اصلى (گياه ) است و (آب ) در درجه دوّم قرار دارد، زيرا خلاصه معناى هر سه مثل چنين است كه زندگانى اين جهان ، همانند حيات گياهان ، كوتاه مدّت و زود گذر و فانى است .(407)

در (سوره يونس ) پايان زندگى گياهان را (حصيد) (درو شده )، در (سوره كهف ) (هشيم ) (در هم شكسته شده ) و در آيه مورد بحث (حُطام ) (اجزاى پراكنده كاه ) تعبير كرده است .

توضيح لغات و نكته ها

1 (لَعِب ) (بر وزن لزج ) در اصل از ماده (لعاب ) (بر وزن غبار) به معنى آب دهان است كه از لبها سرازير گردد و اين كه بازى را لعب مى گويند، به خاطر آن است كه همانند ريزش لعاب از دهان است كه بدون هدف انجام مى گيرد).(408)

2 (لهو) به معناى هر عمل سرگرم كننده اى است كه انسان را از كارهاى مهم و حياتى باز دارد.

بنا بر اين آنهايى كه تنها به دنيا دل بسته اند و جز آن نمى جويند و نمى طلبند، در واقع كودكان هوسبازى هستند كه يك عمر به بازى و سرگرمى پرداخته و از همه چيزى بى خبر مانده اند!




  • دلا تا كى در اين كاخ مجازى كنى
    كنى مانند طفلان خاكبازى



  • كنى مانند طفلان خاكبازى
    كنى مانند طفلان خاكبازى



تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى از اين نظر است كه بازيها و سرگرميها معمولاً كارهاى توخالى و بى اساس هستند كه از متن زندگى حقيقى دورند، نه پيروزى اش حقيقت دارد و نه شكستش ، زيرا پس از پايان بازى همه چيز به جاى خود باز مى گردد!

بسيار ديده مى شود كه كودكان در بازى يكى را (امير) و ديگرى را (وزير)، يكى را (دزد) وديگرى را (قافله ) مى نامند، اماساعتى نمى گذرد كه نه خبرى از امير است و نه وزير ونه دزد ونه قافله و يا در نمايشنامه هايى كه به منظور سرگرمى انجام مى شود، صحنه هايى ازجنگ يا عشق يا عداوت مجسّم مى گردد، اما پس ‍ از ساعتى خبرى از هيچكدام نيست .

دنيا به نمايشنامه اى مى ماند كه بازيگران آن ، مردم اين جهانند و گاه اين بازى كودكانه حتى افراد خردمند را به خود مشغول مى دارد، امّا چه زود پايان اين سرگرمى و نمايش اعلام مى گردد.(409)

3 (زينت ) به معناى آرايش و نمايشى است كه بيننده را مجذوب كند، مثلاً: آرايش در غذاهاى رنگارنگ ، لباسهاى فاخر گوناگون ، آپارتمانهاى آسمانخراش ،

مركبهاى مدرن وآخرين سيستم و... ولى آنچه در اسلام مورد نكوهش واقع شده ، نمايش زينت و تجمّل پرستى است ، نه استفاده عادى از زيبايى هاى طبيعت و مواهب دنيا.

خداوند متعال ، (قارون ) را از اين جهت مذمّت نموده است كه با نمايش ثروت و تجملات خود، مردم سست ايمان را تحقير و مجذوب مال و ثروتش مى كرد و آن چنان صحنه خيره كننده (نمايش زينت ) قلبشان را از جاى تكان مى داد كه آه سوزانى از دل مى كشيدند و مى گفتند: (... يَلَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَآ اءُوتِىَ قَرُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ).(410)

(اى كاش ! همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم ! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!).

4 (غيث ) به معناى باران است و آن را از آن جهت غيث گفته اند كه غياث و فريادرس خلق باشد.(411)

5 كلمه (كفّار) در آيه مورد بحث طبق نظر اكثر مفسّران ، به معناى كشاورزان است ، نه افراد بى ايمان ، زيرا (كفر) در اصل به معناى پوشاندن است و چون كشاورز (بذر) را در زير خاك مى پوشاند، از اين رو به او كافر، يعنى پوشاننده بذر گفته شده است و به منكر حقّ هم از اين جهت كافر مى گويند كه حقّ را كتمان نموده و آن را مى پوشاند.

در حقيقت آيه مورد بحث همانند آيه 29 (سوره فتح ) مى باشد كه وقتى سخن از نموّ فراوان و شگفت آور گياه مى كند مى گويد: (يُعْجِبُ الزُّرّاعَ)؛ (زارعان را به شگفتى در مى آورد) كه به جاى كلمه (كفّار)، (زُرّاع ) گفته شده . ولى بعضى از مفسّران نيز احتمال داده اند كه منظور از (كفّار) در اينجا همان كافران نسبت به خداوند باشد، زيرا اعجاب كافران به زينت دنيا بيشتر است ، يعنى زارع كافر هنگامى كه طراوت و شادابى زراعت خود را مشاهده مى كند، شگفت زده به خود مى بالد و تمام توجّهش به محسوسات و خود زراعت است ، ولى زارع مؤ من وقتى رشد و نموّ فراوان زراعت خود را مى نگرد، فكرش متوجّه زارع حقيقى يعنى (ربّالعالمين )، پرورش دهنده همه عالم مى شود و قدرت پررودگار او را به شگفتى وا مى دارد، نه طراوت و شادابى گياهان . ولى

عدّه اى از مفسّران معاصر مى گويند: اين تفسير چندان مناسب به نظر نمى رسد، زيرا مؤ من و كافر در اين شگفتى شريكند.(412)

6 (متاع ) به معناى هرگونه وسايل تمتّع و بهره گيرى است .

/ 63