شاءن نزول
آيات بالا و دو آيه قبل از آن درباره منافقان نازل شده كه به قصد تفرقه و افساد اقدام به تاءسيس مسجدى در نزديكى مسجد (قبا) كردند كه قرآن آن را (مسجد ضرار) ناميد و پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم طبق دستور خداوند آنرا خراب نمود و محلّ آنرا مركز ريختن زباله هاى شهر قرار داد.خداوند متعال در اين جا طرز تفكّر و عمل و برنامه مؤ سّسان اين دو مسجد (قبا) و (ضرار) را باهم مقايسه مى كند و مى فرمايد: (آيا كسانى كه بناى آن مسجد (قبا) را بر پايه تقوا و رضاى الهى نهاده بهتر است ، يا كسى كه شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در كنار دوزخ نهاده كه به زودى در آتش جهنّم سقوط خواهد كرد!؟).اين تشبيه بيانگر بى ثباتى تفكّر و سستى كار منافقان و استحكام انديشه و بقاى كار مؤ منان و برنامه هاى آنهاست .مؤ منان به كسى مى مانند كه براى بناى يك ساختمان ، زمين بسيار محكمى را انتخاب كرده و آن را از شالوده با مصالحى پر دوام و مطمئن بنا مى كنند، اما منافقان مانند كسى هستند كه ساختمان خود را بر لبه رودخانه اى كه سيلاب زير آن را به كلى خالى كرده و هر آن امكان دارد سقوط كند، مى سازد. همانگونه كه نفاق ظاهرى دارد فاقد محتوا نيز مى باشد و چنين ساختمانى نيز ظاهرى دارد بدون پايه و شالوده . اين ساختمان هر آن ممكن است فرو بريزد، مكتب اهل نفاق نيز هر لحظه ممكن است باطن خود را نشان دهد و به رسوايى بيانجامد.پرهيزكارى و جلب رضاى خدا، يعنى هماهنگى با واقعيّت و همگامى با جهان آفرينش و نواميس آن بدون شك عامل بقا و ثبات است . امّا نفاق ، يعنى بيگانگى با واقعيّتها و جدايى از قوانين آفرينش كه بدون ترديد عامل زوال و فناست .قرآن در آيه دوّم اشاره به حالت حيرت و سرگردانى دائمى منافقان نموده ، مى فرمايد: آنها چنان در ظلمت نفاق سرگردانند كه حتى بنايى را كه خودشان بر پا كردند همواره به عنوان يك عامل شك و ترديد، يا نتيجه شك و ترديد، در قلوب آنها باقى مى ماند و تا زنده اند اثر و نقش آن از دل پر ترديدشان زايل نمى گردد.درسى بزرگ از داستان مسجد ضرار
(داستان (مسجد ضرار) درسى است براى عموم مسلمانان در سراسر تاريخ زندگيشان ، گفتار خداوند و عمل پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم به روشنى نشان مى دهد كه مسلمانان هرگز نبايد آنچنان ظاهر بين باشند كه تنها به قيافه هاى حق به جانب نگاه كنند و از اهداف اصلى بى خبر و بر كنار مانند.مسلمان بايد (نفاق ) و (منافق ) را در هر زمان و مكان و در هر لباس و چهره بشناسد، حتى اگر در چهره دين و مذهب و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد!استفاده از تز (مذهب بر ضدّ مذهب ) چيز تازه اى نيست ، همواره راه و رسم استعمار گران و دستگاههاى جبّار و منافقان در هر اجتماعى اين بوده كه اگر مردم گرايش خاصى به مطلبى دارند، از همان گرايش براى اغفال و سپس استعمار آنها استفاده كنند و حتى از نيروى مذهب بر ضدّ مذهب كمك بگيرند.اصولاً فلسفه ساختن پيامبران قلابى و مذاهب باطل همين بوده كه از اين راه گرايشهاى مذهبى مردم را در مسير دلخواهشان بيندازند.بديهى است در محيطى مانند (مدينه ) آن هم در عصر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن ، مبارزه آشكار بر ضدّ اسلام ممكن نبود، بلكه بايد لامذهبى را در لفافه مذهب و باطل را در لباس حقّ بپيچند و عرضه كنند، تا مردم ساده دل جذب شوند و نيّات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد. ولى مسلمان نبايد فريب اينگونه ظواهر را بخورد ... .مسلمان بايد هوشيار، آگاه ، واقع بين ، آينده نگر و اهل تجزيه و تحليل در همه مسائل اجتماعى باشد.ديوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگها را در لباس چوپان تشخيص دهد و خود را براى مبارزه با اين دشمنان دوست نما آماده سازد.يك اصل اساسى در اسلام اين است كه بايد پيش از همه چيز نيّات بررسى شود و ارزش هر عملى بستگى به نيّت آن دارد، نه به ظاهر آن ، گرچه نيّت يك امر باطنى است ، اما ممكن نيست كسى نيّتى در دل داشته باشد، اثر آن در گوشه و كنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پرده پوشى فوق العاده استاد و ماهر باشد.از اينجا جواب اين سؤ ال روشن مى شود كه چرا پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم با آن عظمت مقام دستور داد مسجد، يعنى خانه خدا را ويران كنند و مكانى را كه اگر آلوده شود، بايد فوراً تطهير كنند مزبله شهر سازند!زيرا مكانى كه كانون تفرقه و نفاق باشد، خانه شيطان است نه خانه خدا، بتخانه است ، نه مكان مقدّس ).(159)(از اين بحث اين موضوع نيز روشن مى شود كه اهميّت اتّحاد در ميان صفوف مسلمين در نظر اسلام به قدرى زياد است كه حتى اگر ساختن مسجدى در كنار مسجد ديگر باعث ايجاد تفرقه و اختلاف و شكاف در ميان صفوف مسلمانان گردد، آن مسجد تفرقه انداز نامقدّس است ).(160) لذا بعضى از علما گفته اند: (نبايد فاصله ميان مساجد آنچنان كم باشد كه روى اجتماع يكديگر اثر بگذارند، بنا بر اين آنها كه روى تعصّبهاى قومى و يا اغراض شخصى مساجد را در كنار يكديگر مى سازند و جماعات مسلمين را آنچنان پراكنده مى كنند كه صفوف جماعت آنها خلوت و بى رونق و بى روح مى شود، عملى بر خلاف اهداف اسلامى انجام مى دهند).(161)
16- مَثَل تجارت مجاهدان
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اءَنفُسَهُمْ واءَمْوَا لَهُم بِاءَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَلةِ وَالاِْنجِيلِ وَالْقُرْءَانِ وَمَنْ اءَوْفَى بِعَهدِهِى مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِى وَذَا لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ).(162)(خداوند جانها و اموال مؤ منان را مى خرد كه (در برابرش ) بهشت براى آنان باشد؛ (به اينگونه كه ): در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند؛ اين وعده حقى است بر خدا، كه در تورات و انجيل و قرآن آمده و چه كسى از خدا به عهدش وفادار تر است ؟! اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد؛ و اين است آن پيروزى بزرگ ).
حق خريد از مؤ منان خوش سرشت
اين به تحريص است از بحر جهاد
عبد مملوكى كه خود معدوم بود
مالك مطلق مر او را بود داد
چيست او را تا كه بفروشد به حق
گر كه آنى قطع فيض از وى شود
لطف ديگر بود گفت ار(163) ذوالجلال
مى دهم جنّت مر ايشان را عوض
نفس باشد مايه صد شر و شور
گفت مى كن اين دو فاسد را فدا
چون خرد او آنچه كان ملك وى است
در ره حق مى كنند از جان قتال
وعده حق داده است ايشان را بر آن
هست در تورات و انجيل اين خطاب
كيست وافى تر به عهد از شاه جود
شاد يعنى بر شرى و بيع خويش
هست اين بيع نكو بهر شما
رستگارى بزرگ از ذوالعطا(164)
جان و هم اموالشان را بر بهشت
و رنه مال و جان هم او بر بنده داد
از وجود و بود خود محروم بود
نى به سود خود كه محض جود داد
هر دمى باشد به فيضى مستحق
نيست موجود او دگر لا شى ء شود
مى خرم از بندگانم جان و مال
دادن جنّت بر ايشان بُد غرض ...
مال هم اسباب طغيان و غرور
در رهم بستان بهشت اندر جزا
هركه نفروشد نه در سلك وى است
مى كشند و كشته گردند آن رجال
وعده حق است ثابت بى گمان
هم به قرآن وعده يعنى بر ثواب
شاد پس باشيد بر آن بيع و سود
كه به او گرديد اين سود از پيش
رستگارى بزرگ از ذوالعطا(164)
رستگارى بزرگ از ذوالعطا(164)