وجه تشبيه
در اين جا معبودهاى باطل و اوليا و رهبران غير الهى ، به (خانه عنكبوت ) تشبيه شده اند كه سست ترين و بى پايه ترين خانه هاست ، زيرا نه ديوار دارد و نه سقف و نه در و پيكر كه بتواند صاحبش را از گرما و سرما و غيره حفظ كند و به اندازه اى سست است كه با اندك بادى مى لرزد و تار و پودش در هم مى ريزد.افرادى كه به غير خدا تكيه نموده و سرپرستانى ، جز رهبران الهى براى خود برمى گزينند، به خود (عنكبوت ) تشبيه گرديده اند كه چنين خانه سستى براى خويش اتّخاذ مى كند. بنا بر اين ، وجه شباهت در اين تشبيه (سستى و بى اعتبارى ) است .در امثال و ادبيات فارسى گاهى براى سستى و بى اعتبارى چيزى به (تار عنكبوت ) نيز مثل مى زنند: چنانكه مى گويند: (از آنچه عنكبوت بافد، جامه نشايد دوختن ).صاحب (بحرالحقايق ) مى گويد:(عنكبوت هر چند بر خود مى تند، زندان براى نفس خود مى سازد و قيد بر دست و پاى خود مى نهد. پس خانه او محبس او است . همچنين كسانى كه بدون خدا اوليا گيرند، يعنى پرستش هوا و محبّت دنيا و متابعت شيطان مى كنند، به سلاسل و اَغْلال و وِزْر ووَبال مقيد گشته روى خلاصى ندارند و عاقبت در مهلكه نيران و دَركه بُعْد و حِرمان افتاده ، معاقب و معذّب گردند).(330)(شيخ عطّار) بى ثباتى و بى اعتبارى دنيا را به (خانه عنكبوت )و اندوخته هاى دنيا پرستان را به (مگس صيد شده در آن ) تشبيه نموده است ، چنانكه مى گويد:
ديده آن عنكبوت بى قرار
پيش گيرد وهم دور انديش را
بوالعجب (331) دامى بسازد از هوس
بعد از آن خشكش كند در جايگاه
ناگهى باشد كه آن صاحب سراى
خانه آن عنكبوت و آن مگس
هست دنيا آنكه در وى ساخت قوت
چون مگس در خانه آن عنكبوت (332)
در خيالى مى گذارد روزگار
خانه اى سازد به كنجى خويش را
تا مگر در دامش افتد يك مگس
قوت خود سازد از او تا ديرگاه
چوبى اندر دست برخيزد ز جاى
جمله ناپيدا كند در يك نفس
چون مگس در خانه آن عنكبوت (332)
چون مگس در خانه آن عنكبوت (332)
اقوال به عندليب (333) بسپار
از هندسه عنكبوت را چيست
آنكس كه حريف (335) عنكبوت است
ماءواى گهش(اءَوْهَن الْبُيُوت)است (336)
اشكال به عنكبوت بگذار
كز قوت (334) حرام بايدش زيست
ماءواى گهش(اءَوْهَن الْبُيُوت)است (336)
ماءواى گهش(اءَوْهَن الْبُيُوت)است (336)
نكته ها
1- تفاوت دركها از مثالهاى قرآن
علاّمه طباطبايى قدّس سرّه مى گويد:(جمله (وَتِلْكَ الاَْمْثَ لُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَآ يَعْقِلُهَآ إِلا الْعَلِمُونَ) اشاره به اين نكته است كه مثلهاى قرآن هرچند براى همه مردم زده مى شود و همه آن را مى شنوند، ولى حقيقت و لُبّ معانى و مقاصد آن را تنها دانشمندانى درك مى كنند كه در حقايق امور تدبّر و تفكّر مى نمايند و بر ظواهر آن جمود و تعصّب نمى ورزند. بنا بر اين درك افراد نسبت به مثلهاى قرآن متفاوت است .برخى از شنوندگان فقط به ظاهر آن بسنده نموده و در عمق آن هيچگونه تدبّر و تعقّل نمى كنند، و برخى ديگر به اعماق و ژرفاى آن مى انديشند و حقايق باريك و دقيق آن را درك مى كنند).(338)