شيخ محمود شبسترى در كتاب (گلشن راز) اصحاب فرقه هاى مختلف و عقايد گوناگون را به انواع كورى و امراض چشم تشبيه نموده و مى گويد:
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِى لاَيَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَىْءٍ إِلا كَبَسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاَّءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ(207) وَمَا هُوَ بِبَلِغِهِى وَمَا دُعَاَّءُ الْكَفِرِينَ إِلا فِى ضَلَلٍ).(208)
(دعوت حق از آن اوست و كسانى كه (مشركان ) غير از خدا را مى خوانند به دعوت آنها پاسخ نمى گويند! آنها همچون كسى هستند كه كفهاى (دست ) خود را به سوى آب مى گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد. و دعاى كافران ، جز در ضلال (و گمراهى ) نيست ).
طبق نظر اكثر مفسّران ، خداوند متعال در اين آيه ، مشركان و افرادى كه غير خدا را مى خوانند، به آدم تشنه اى تشبيه كرده است كه بر كنار آبى كه سطح آن از دسترس او دور است ، نشسته و به آن اشاره مى كند، به اين اميد كه آب به دهان او برسد! بديهى است كه هرگز آب به دهانش نخواهد رسيد.
اين آرزو چون خواب و پندار بيهوده اى بيش نيست ، چنين كارى جز از يك انسان ساده لوح و ديوانه سر نمى زند!
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه خداوند متعال ، بت پرستان را به آدمى تشبيه نموده كه كف دستان خود را كاملاً صاف و افقى گرفته ، وارد آب مى كند و انتظار دارد آب در دست او بند شود، درحالى كه به محض اين كه دست را از آب بيرون آورد، قطرات آب از لابلاى انگشتان و كفّ دست او بيرون مى ريزد و چيزى باقى نمى ماند.
تفسير سوّمى نيز براى آيه كرده اند و آن اينكه بت پرستان كه براى حل مشكلاتشان به سراغ بتها مى روند، مانند كسى هستند كه مى خواهد آب را در مشت خود نگاه دارد! آيا هيچ گاه آب را مى توان در مشت نگاه داشت ؟
از ضرب المثل معروفى در ميان عرب گرفته شده كه وقتى مى خواهند براى كسى كه كوشش بيهوده مى كند، مثالى بزنند مى گويند: (هُوَ كَقابِضِ الْماءِ بِالْيَدِ؛ اومانند كسى است كه مى خواهد آب را بادست خود بگيرد).
شاعر عرب مى گويد:
(كار من به جايى رسيده كه براى حفظ محبّت ميان خود و او مانند كسى بودم كه مى خواست آب را در دست نگاه دارد).(210)
بيت ذيل منسوب به امام على عليه السّلام است كه مى فرمايد:
(كسى كه با دنيا رفاقت و همنشينى كند مانند آدمى است كه آب را در لابلاى انگشتان باز خود نگه دارد).
در فارسى نيز مثل (آب در غربال ) در اين باره به كار رفته مى شود، چنانكه گفته اند:
به هر حال وجه شباهت در اين تشبيه (بيهودگى عمل و ناكامى ) است .
خداوند در پايان آيه براى تاءكيد اين مطلب مى فرمايد:
(وَمَا دُعَاَّءُ الْكَفِرِينَ إِلا فِى ضَلَلٍ )؛
(درخواست كافران (از بتها چيزى ) جز (گام برداشتن ) در گمراهى و ضلالت نيست ).
چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در راهى كه هرگز او را به مقصد نمى رساند، به كار برد، خسته و ناتوان شود، امّا نتيجه و بهره اى نگيرد.(212) زيرا كسى كه غير حقّ را مى خواند و از باطل كه چيزى جز پندار و توهّم نيست ، حل مشكلش را مى جويد، رابطه دعا را از دست داده و در حقيقت دعايش را گم كرده است .
بنا بر اين خواستن از خدا كه هم آگاهى دارد و هم قدرت بر انجام خواسته ، حق است و تقاضا از غير خدا، باطل و پوچ و بيهوده است .
(اءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ اءَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ اءَوْ مَتَعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَا لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَطِلَ فَاءَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَاءَمَّا مَايَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ كَذَا لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ).(213)
(خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سيلابى جارىشد، سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد؛ و از آنچه (در كوره ها) براى به دست آوردنزينت آلات يا وسايل زندگى ، آتش روى آن روشن مى كنند نيز كفهايى مانند آن به وجودمى آيد خداوند، حق و باطل را چنين مثل مى زند! امّا كفها به بيرون پرتاب مى شوند ولىآنچه به مردم سود مى رساند [ آب يا فلز خالص ] در زمين مى ماند؛ خداوند اين چنينمثال مى زند).
خداوند متعال در اينجا براى حقّ و باطل مثلى زده و حق را به آب صاف زلال (و ماده خالص طلا و نقره ) تشبيه كرده كه هميشه مفيد و سودمند است و باطل را به كفهاى روى آب (و اجرام بى خاصيّت فلزّات ) تشبيه نموده است . وجه شباهت در حقّ (سودمندى و ثبات و پايدارى ) و در باطل (بى خاصيتى و ناپايدارى ) است .