اصولاً طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى ، منافقان در صفوف انقلابيون قرار مى گيرند، و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه گر مى شوند. بنابر اين مساءله نفاق و منافقان مخصوص عصر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم نبوده ، بلكه هر جامعه اى مخصوصاً جوامع انقلابى گرفتار آن مى شود، به همين دليل بايد تحليلها و موشكافيهاى قرآن را روى اين مساءله ، نه به عنوان يك مساءله تاريخى ، بلكه به عنوان يك مساءله مورد نياز، مورد بررسى دقيق قرار داد و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت .
براى مبارزه با روح نفاق بايد نشانه هاى آن را همچنان كه قرآن به طور گسترده بازگو كرده است ، دقيقاً شناخت ، زيرا تنها از طريق اين نشانه ها مى توان به خطوط و نقشه هاى منافقين پى برد و آن را نابود كرد.
خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است ، چرا كه از يك سو شناخت آنها غالباً آسان نيست ، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى كنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است . علاوه بر آنچه كه گفته شد، روابط مختلف منافقان با ساير اعضاى جامعه ، كار مبارزه با آنها را دشوار مى سازد. به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود، بيشترين ضربه را از منافقان خورده ، و قرآن نيز سخت ترين حملات خود را متوجّه منافقان ساخته و آنها را بيش از هر دشمن ديگر كوبيده است .(22)
(إِنَّ اللَّهَ لاَيَسْتَحْىِى اءَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا(23) بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَاءَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونَ اءَنَّهُ ا لْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَاءَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَ آ اءَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاًيُضِلُّبِهِى كَثِيرًا وَيَهْدِى بِهِى كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِى إِلا ا لْفَسِقِينَ).(24)
(خداوند از اين كه (به موجودات ظاهراً كوچكى مانند) پشه و حتى كمتر از آن ، مثال بزند، شرم نمى كند. (در اين ميان ) آنان كه ايمان آورده اند، مى دانند حقيقتى است از طرف پروردگارشان ، و امّا آنها كه راه كفر را پيموده اند، (اين موضوع را بهانه كرده ،) مى گويند: منظور خداوند از اين مثل چه بوده است ؟! (آرى ،) خدا جمع زيادى را با آن گمراه و گروه بسيارى را هدايت مى كند، ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد!).
جمعى از مفسّران از (ابن عباس ) درباره شاءن نزول آيه فوق چنين نقل كرده اند:
هنگامى كه خداوند در آيات گذشته پيرامون اوصاف منافقين ، دو مثال (آتش و باران ) را بيان كرد، منافقين گفتند: خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثالهايى بزند، و به اين طريق در (وحى ) بودن قرآن اظهار ترديد كردند. در اين موقع ، آيه بالا نازل شد و به آنها پاسخ داد.
بعضى ديگر گفته اند: هنگامى كه در آيات قرآن ، مثالهايى به (ذباب ) (مگس ) و (عنكبوت ) نازل گرديد، جمعى از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده ، زبان به اعتراض گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه (وحى ) آسمانى است كه سخن از (عنكبوت) و(مگس ) مى گويد؟ آيه فوق نازل شد و با تعبيراتى زنده به آنها جواب داد.(27)
بعضى از مفسران مى گويند، تعبير به (يستحيى ) در آيه ، احتمال دارد در مقابل سخن كافران باشد كه مى گفتند:
(اءَما يَسْتَحْيى رَبُّ مُحَمَّدٍ اءَن يضربَ مثلاً بِالذُّبابِ وَالْعَنْكَبوُتِ؛ آيا خداى محمّد شرم نمى كند كه در كتاب خود به مگس و عنكبوت مثال بزند).
خداوند در جواب آنان فرمود: (إِنَّ اللَّهَ لاَيَسْتَحْىِى اءَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ).
كافران و بهانه جويان خُردى پشه يا مگس را وسيله استهزاى قرآن و اعتراض به آن قرار داده بودند، در صورتى كه :