بى ادبيهايت، بى حرمتيهايت را بشمار، آيا نرسيده است وقتى كه خودت را به حقارت بشناسى، خودت را اقل اقلين، از ذره پستتر بدانى از خاك هم پستتر بدانى، يك ماه دو ماه كه مىگذرد اگر سر گورت را بردارند از بوى گندت چه مىگذرد بر كسانى كه سر قبرت هستند، مگر روحت عالى بشود، به زبان خودت اقرار بكن من با اين حقارت چه كسى0 هستم كه خداى عالم را معصيت كردم امر عظيم پروردگارم را مخالفت كردم، آى كسى كه واجبى از تو فوت شده، چقدر بايد بترسى. هر چه بترسى به مغفرت نزديكترى. بدبخت كسى است كه گناهش را كوچك مىشمارد مىگويد مگر من چكار كردهام اين گناه، او را به دوزخ مىبرد كسى كه گناهش را كوچك بداند اين گناه آمرزيدنى نيست اول افطار دعا مستجاب است حالا كه مستجاب است اين دو كلمه را بخوان پيش از اينكه لقمه به دهان بگذارى بگو: يا واسع المغفرة اغفرلى و لوالدى اى خدائى كه رحمت تو خيلى توسع دارد مرا و پدر و مادرم را بيامرز(24) .
بنام خدا در بهترين و پستترين جاها:
بزرگ بدان گناهت را اگر گناهت را بزرگ دانستى، سر بزير شدى، خداى را ياد كردى، كار درست است.
بايد ياد خدا بر زبانت عادت شود و ياد خدا ملكهات گردد گناهى اگر از تو سر زد، پشت سرش استغفرالله بگوئى، عبادتى اگر از تو سر زد پشت سرش بگوئى يا الله، تو به فضلت قبول كن، قربان آن مسلمانى كه در تمام شؤونش ياد خدا باشد. در مسجد مىروى پاى راست را جلو بگذار بگو: بسم الله الرحمن الرحيم يعنى به مدد خدا مىآيم كه به ملائكه رحمت نزديك شوم، بتوانم نماز واجبم را انجام بدهم. در مستراح هم كه مىروى بگو بسم الله. امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: مستراح را كه مستراح مىگويند(25) جائى است كه مومنين در آنجا راحت مىگردند و عبرت مىگيرند.
يحيى بن معاذ رازى موعظه خوبى به هارون الرشيد كرد. او به وعظ و علم مشهور بود، هارون از او خواست اندرزى به او دهد گفت: هارون اگر راه گلويت بند آمد، آب و نان پائين نمىرود عطش هم فشار بياورد چكار مىكنى؟ گفت: نصف ملكم را مىدهم كه راه گلويم باز شود. گفت: هارون اگر راه پائينت بند آمد چكار مىكنى؟ گفت براى آنهم نصف ملكم را مىدهم بلكه باز شود راحت بشوم. گفت جناب هارون فهميدم قيمت ملكتان چقدر است. قطرهاى وارد و خارج شود.
بول موذى است، زيادى هضم است، آنچه كه مىشد جزء بدنت شود شد، به آن زهراب مىگويند واقعاً زهر است آن وقت به آسانى بيرون مىآيد آيا اين كم نعمتى است(26) .
امام مىفرمايد: در مستراح هم خدا يادت نرود وقتى بلند شدى دست بكش روى شكمت، هر چند فارسى باشد بگو:(27) شكر خدائى را كه طيب اين خوراك را جزء بدنم كرد، خبيث و كثيفش را به آسانى بيرون كرد.
اگر خدا نخواهد با هيچ سمبهاى نمىشود بيرونش كرد خدا يادتان نرود اگر در هر حالى ملكه شود. اين بشارت را مىدهم.
فرمود: مؤمن فرداى قيامت، نامه عملش را به دستش مىدهند مگر نه قرآن مىفرمايد(28) : هر فردى بايد خودش نامه عملش را بخواند على (عليه السلام) مىفرمايد: كارهائى بكن كه فردا بتوانى آن را بخوانى. مؤمن نامه عملش را به دستش مىدهند مىگويند بخوان، اين مؤمن چون در دنيا ذكر خدا ملكهاش شده، راه مىرفت، مىنشست، مىخوابيد، بلند مىشد، مىگفت: خدا(29) در قيامت اين ملكه را دارد تا مىخواهد نامه اعمالش را بخواند، بر حسب ملكه مىگويد: بسم الله الرحمن الرحيم مىبيند تمام گناهانش كه پر كرده بود صفحه سيئات را پاك شد. عرض مىكند پروردگارا شايد اشتباه شده، من خودم مىدانم گناهانى داشتم، در نامه عملم آن گناهان را حالا نمىبينم. ندا مىرسد: بنده ما، تو ما را به رحمان و رحيم ياد كردى ما چطور مىگذاريم اين گناهان در نامه عمل تو بماند. يا الله.
بالاتر بگويم وقتى مىخواهد از صراط رد شود، بر طبق همان ملكهاى كه دارد مىگويد: بسم الله الرحمن الرحيم آتش از او فرار مىكند خدايا توفيق ذكرت را خودت بما بده كه يك آن تو را فراموش نكنيم، در هر حال تو را حاضر و ناظر ببينيم، لطفش، نعمتش را فراموش نكن تا اينكه خداى كريم هم تو را فراموش نكند. ساعتى كه سرازير قبرت2 مىكنند ساعت مرگ، در آن سختيها كه هيچ كس، هيچ مخلوقى نتواند از تو دادرسى كند.