همان طور كه مخاطب ره ناپيموده ، نيز چونان نابينايى است كه با وصف بوستان گل ، هرگز رنگهاى زيباى گل را چنانكه هستند در نمى يابد. (563)
بنابراين ، مى توان گفت كه جهان بينى مبتنى بر درجات هستى - ماده و مثال و مجرد - و فرايند نزول معانى برين هستى و از عمق به سطح آمدن حقايق تا مرتبه وجود لفظى از يك سو و فرايند صعود و سير از سطح الفاظ به سوى عمق معانى كه با تعالى تجريدى نفس ميسور مى شود (565) از سوى ديگر، زمينه هاى گرايش به ملاحظات زبان شناسانه در عرفان و تصوف اسلامى بوده است .
با پذيرش ظهر و بطن و تنزيل و تاءويل در قرآن ، كه مورد وفاق مسلمانان است و همين سان محكم و متشابه كه قرآن خود بر آن تصريح كرده ، زمينه مساعدى براى تاءويل گرايى عرفانى گشوده مى شود. بدين معنا كه از نظر متصوفان ، متن قرآنى داراى ژرفا و باطنى است كه در وراى معناى ظاهرى و لفظى حضور دارد؛ اين معنا از راه ( استنباط ) آشكار مى شود؛ اما نه از طريق جستجوى صرف زبان شناسى ، بلكه از طريق اشراق و الهام (روان شناختى ). از اين رو، يك آيه در اوقات متفاوت بر حسب تنوع الهامى (واجد استعداد برون داد) معانى متفاوتى خواهد بود. (566)
اين چشم انداز مبتنى بر يك اصل كى و پيشفرضى اساسى است كه : وحى قرآنى زبان چند بعدى و سطوح متصاعد دارد و يك بُعدى و داراى يك سطح و يك لايه بسته نيست .
صرفنظر از شيوه بهره گيرى از اين سطوح و شرايط دريافت كنندگان اين سطوح و اينكه آيا آنچه در طول تاريخ قرآن ، به نام تاءويل و زبان تاءويلى پديد آمده قرين صحت است يا نه ؟ همچنان كه پيشتر اشارت رفت ، از جمله متونى كه مستند رهيافتهاى تاءويلى گوناگون و زبان چند بعدى قرآن واقع شده ، روايت نقل شده از امام صادق (عليه السلام ) است . مطابق اين نقل ، امام مى فرمايد: كتاب خدا مشتمل بر چهار چيز است : عبارت ، اشارت ، لطايف و حقايق .
عبارت براى عموم مردم ، اشارت براى خواص از مردم ، لطايف براى اوليا و حقايق ويژه انبياست . (567) به مقتضاى اين سخن ، كلام وحيانى قرآن داراى لايه ها و سطوح گوناگون معنايى است كه فهم متناسب با شرايط روانى و درجات وجودى انسان به بارگاه قدسى خداوند، براى وى تحقق مى يابد. به تعبير ديگر، حاصل اين سخن آن است كه قرآن به حسب واقعتيهاى عينى تمام مخاطبان پيام و زبان دارد. همچنين در روايت ديگرى براى قرآن اين لايه هاى معنايى برشمرده شده است : ظهر، بطن ، حد و مطلع . (568)
بر اين اساس ، عرفا و متصوفه در تاريخ حيات فكرى خويش كوشيده اند تا بر داشتهاى تاءويلى خود را كه مبتنى بر اصل ياد شده است توجيه نمايند.