به هر روى مآخذ عرفان و تصوف مسلمانان خود منبع بسيار مهمى درباز نمود زبان شناختى قرآنى است .از آموزه هاى اساسى اسلام كه قرآن و سخنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر آن تاكيد دارد ( تفقه ) در دين و پذيرش همراه با ( بصيرت ) آن است . به تعبير محقق وارسته استاد شهيد مطهرى : از مجموع اين تاءكيدها چنين استنباط مى شود كه نظر اسلام اين است كه مسلمين ، اسلام را در همه شئون عميقا و از روى بصيرت درك كنند. و تفقه در دين كه مورد عنايت اسلام است شامل همه شئون اسلامى است . اعم از آنچه مربوط به اصول اعتقادات اسلامى و جهان بينى اسلامى ، يا اخلاقيات و تربيت اسلامى ، يا عبادات و مقررات مدنى و آداب خاص اسلامى در زندگى فردى و اجتماعى و غيره است . فلذا كلمه ( اجتهاد ) از همان صدر اسلام در ميان مسلمين معمول شده است . (569)آنچه امروز به نام ( علم اصول ) شناخته مى شود يك علم دستورى ، از علومى است كه در دامن فرهنگ اسلامى نشو و نما پيدا كرد و بالنده شد. مسلمانان براساس آموزه هاى قرآن ، و سخنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پيشوايان معصوم دين (عليه السلام )، موظف بودند تا دستورهاى عملى دين را عالمانه از كتاب ، سنت ، عقل و اجماع درافت و فروع را بر اصول ارجاع دهند. بدين منظور از همان عهد نخست ، بحثهاى علمى در حدود دلالت هر يك از اين منابع و كيفيت استنباط احكام شرعى از آنها مورد توجه و ژرفكاوى واقع شد. اخذ به ظواهر كتاب و سنت و حجيت ظواهر، اوامر، نواهى ، عام و خاص ، مطلق و مقيد و مفاهيم ، از عناصر ديرين موضوعاتى است كه در دوره هاى متاءخر با نام اصول فقه يا فلسفه فقه نامبردار گرديد. (570)هشام بن حكم ، شيخ متكلمان شيعه ، صاحب الالفاظ و مباحثها (571) و يونس بن عبدالرحمن صاحب اختلاف الحديث و مسائله ، (572) ابو سهل نوبختى صاحب الخصوص و العموم ، (573) حسن بن موسى نوبختى صاحب خبر الواحد و العمل به (574) و محمد بن ادريس شافعى صاحب الرسالة را مى توان از نخستين پديدآورندگان كتاب در علم اصول ناميد.از آن پس نيز دانش اصول به ويژه در حوزه تفكر شيعه با همت ابن عقيل ، ابن جنيد، اول ، شهيد ثانى (1011 ه)، وحيد بهبهانى (1208 ه)، سيد مهدى بحرالعلوم ، ميرزاى قمى ، شيخ جعفر كاشف الغطاء، شيخ مرتضى انصارى (1281 ه) و آخوند ملا محمد كاظم خراسانى (1329 ه) تطور چشمگيرى پيدا كرد. (575)با نگاهى به فهرست مباحث اصول فقه ، به خوبى روشن مى شود كه بخش اساسى مباحث اصول فقه كه مباحث الفاظ را تشكيل مى دهد و شامل عناوين گوناگون : وضع ، دلالت ، حقيقت و مجاز، حقيقت شرعيه ، صحيح و اعم ، مشتق ، اوامر، نواهى ، مفهوم ، عام و خاص و مطلق و مقيد و كاوشهاى مرتبط با چگونگى ظهور و حجيت ظواهر كتاب و سنت و كيفيت استنباط احكام شرعى و بلكه چگونگى فهم معارف گوناگون كتاب و سنت را در بردارد؛ به طور چشمگيرى به طرح مسائل زبان شناسى و تحليل زبانى و قواعد معناشناسى و هرمنوتيك مى پردازد و تلاشهاى ارزشمند جستجوگران سخت كوش مسلمان را در بازگشايى حقايق قرآن و سنت معصوم نشان مى دهد. مرور اجمالى اين فصل ما را متنبه مى سازد كه جاى جاى ميراث ارجمند علوم اسلامى انباشته از گوهرهاى گرانسنگى در عرصه شناخت زبان دين و مبانى فهم متون دينى است . به همين روى انديشمندان مسلمان در رويارويى با انديشه هاى جديد هرگز با خلاء مواجه نبوده ، بلكه دست مايه هاى اين ميراث ماندگار مى تواند سخنى تازه بر دنياى جديد عرضه كند، البته اين همه در پرتو تلاش پيگير و باز كاوى اين گنجينه ناب است .