زبان شناسى و قلمرو آن - تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زبان شناسى و قلمرو آن

زبان شناسى (Linguistic) را مطالعه علمى زبان نيز تعريف كرده اند. (59) كه مثل همه علوم از روشهاى رايج در تحقيقات علمى استفاده مى كند. در گذشته زبان را به قصد شناختن خود آن مطالعه نمى كردند، بلكه هدف از مطالعه زبان حفظ كتابهاى آسمانى و آثار ادبى بود (زبان شناسى سنتى .) ولى در زبان شناسى جديد، زبان را در درجه نخست به قصد شناختن خود آن مطالعه مى كنند و به كشف واقعيات موضوع زبان مى پردازند تا دريابند زبان آن گونه كه هست ، چيست . زبان شناسى در اين مفهوم مشخص ، علمى است جديد كه از قرن بيستم شروع شده و به پيشرفتهايى دست يافته است . زبان شناسى جديد را ( همگانى ) يا ( ساخت گرا ) نيز مى نامند. زمينه هاى توجه به اين علم را مى توان از قرن نوزدهم دانست كه انديشمندان سيارى به ( زبان و زبان شناسى ) به نحو چشمگيرى توجه كردند. فيلسوفان ، منطقيان ، معرفت شناسان ، اديبان ، جستجوگران آواشناسى و عصب شناسى تا نشانه شناسى و معناشناسى ، روان شناسان و مردم شناسان و سپس پژوهندگان علوم الكترونيك و كارپردازان رايانه اى هر يك به گونه اى خود را با اين دانش بين رشته اى درگير ديدند.

هستى شناسى (Antology) و شناخت حقايق از دغدغه هاى اصلى فيلسوفان است . زبان ، ابزار كار فيلسوف است . از ديرباز اين مطلب منشاء نگرانى بوده است كه آيا زبان ، اين نيروى وجود آدمى ، آيا در ظهور فعلى خود در قالب علائم آوايى ، به درسى مى تواند منعكس كننده واقعيتهاى بيرونى ، تاءملات و انديشه هاى درون آدمى شود و تفهيم و تفاهم بى كم و كاست صورت گيرد؟ از نوافلاطونيان تا هنرى برگسون در قرن نوزدهم و به ويژه فلاسفه تحليلى ، به خصوص از لودويك ويتگنشتاين اين گلايه مطرح بوده است كه زبان عادى بشر با وجود ابهام ، چند معنايى ، استعاره ، مجاز، وابستگى معنا به فحواى كلام يا سياق عبارت از عهده كشيدن بار مفاهيم دقيق فلسفى برنمى آيد و عقيده مند شده اند كه با تاءسيس زبانى ايدآل و تحليل دقيق مفاهيم زبانى ، مى توان بسيارى از مناقشات فلسفى را پايان داد. (60)

همچنين ، علم منطق كه خود را روش انديشه و گذر از مقدمات براى رسيدن به نتيجه مى دانست ، ارتباط خود را با زبان شناسى تنگاتنگ مى ديد. از آنجا كه زبان ، عامل تنظيم مقدمات و رسيدن به نتايج است ، اين پرسش قابل تاءمل بود كه ما چگونه مى توانيم با چيدن مقدمات صحيح براى نتايج مطلوب به رفع مجهولات خود بپردازيم . براى مثال ، اگر كسى چنين استدلال كرد كه : ( در باز است ) ، ( باز پرنده است ) ، ( پس در پرنده است ) ؛ عامل خطاى استدلال وى چيست ؟ بى گمان راه بازشناسى اين نوع خطاها تحليل مفاهيم زبانى است .

افزون بر اين ، كاربرد منطق نمادى جديد كه از رياضى كمك مى گيرد، با طراحى گوتلب فرگه (1925) و سپس راسل ، بر زبان شناسى از واج شناسى تا معناشناسى تاءثير چشمگير داشته است . مطالعات مربوط به مغز و زبان يا عصب شناسى زبان (Neurolinguistic) كه مربوط به فيزيولوژى است ، زمينه جديدى از كوششهاى مرتبط با زبان شناسى است كه مى خواهد بداند اطلاعات زبان چگونه در مغز ذخيره ، فراخوانده و پردازش مى شوند؟

وقتى كلمه يا جمله اى را مى شنويم ، سپس تكرار مى كنيم در مغز ما چه اتفاقى رخ مى دهد و اطلاعات زبانى بين مرحله درون داد (input) و برون داد (output) دستخوش چه فعل و انفعالاتى مى شوند؟ نمادهاى ديدارى در چشم ما چگونه در مغز به نمادهاى آوايى تبديل مى شوند و به صورت جمله هايى شنيدارى در مى آيند؟ وقتى شنونده جمله هاى ما را مى شنود مغز او چگونه از آنها معنا بدست مى آورد؟ البته مسلم است كه گوينده و شنونده انسانى مجموعه قواعد مشتركى در ذهن دارند كه با توجه به آنها تفهيم و تفاهم صورت مى گيرد. (61)

/ 192