زبان در مفهوم استعداد نطق و رسانايى معانى پنهان و حقايق دور از دسترس با جايگزينى سخن و كلام ، ويژه انسان است . اين عنصر در كنار توانمنديهاى ديگرى چون قوه درك حقايق و رفتار ارادى ، آدمى را مخاطب وحى تشريعى خداوند قرار مى دهد. دين وحيانى مجموعه اى از گزاره ها و آموزه هاى الهى است كه در راستاى اكمال آگاهى بشر در باب چيستى جهان و انسان و بهينه سازى مناسبات درونى و پيرامون وى در جهت بسط و تعالى فرود آمده است .تاءمل در زبان متون دينى و چگونگى فهم گزاره هاى گوناگون اين متون را مى توان از مشغله هاى ديرين دين پژوهان و دينداران دانست . اما در روزگار جديد به ويژه پس از رنسانس و فتح باب نگرشهاى انتقادى به متون دينى يهودى - مسيحى اين موضوع اهميتى صد چندان يافت . دشواريهاى درونى متون عهدين ، و باورهاى دينى نشاءت يافته از اين متون ، و تعميم روش معرفت شناختى تجربى و پيدايش فلسفه هاى چالشهايى جدى را فراروى مساءله زبان دين و فهم آن در غرب آفريد. ديدگاههاى : سلب معنا از گزاره هاى دينى ، كاركردگرايى محض ، نمادانگارى و واقع نگرى انتقادى از زبان دين ، ناديده گرفتن قصد مولف و محتواى متن و وابسته نمودن معنا به ذهنيت خواننده ، ارمغان اين شرائط و دوره فكرى است .اكنون اساسى ترين پرسش آن است كه آيا ضرورتا همين رهيافتهاى زبان دينى و هرمنوتيكى ، تنها گزينه هاى ممكن در پيش روى ما مسلمانان است و در نتيجه بر قرآن نيز تحميل مى گردد؟ يا چنين الزامى وجود ندارد؟تاءمل در زبان قرآن هرچند امروز به اقتضاى طرح مسايل نوپديد بيرونى ضرورتى مضاعف يافته است ، لكن اين حقيقت را نمى توان ناديده انگاشت كه ضرورتهاى داخلى از ديرباز منشاء مباحثات جدى مسلمانان در اين زمينه بوده است . طرح حقايق متافيزيكى در باب آغاز و پايان هستى ، صفات و افعال خدا، چگونگى آفرينش ، گزاره هاى توصيفى از پديده هاى عالم غيب و شهود، فرشته و شيطان ، پيدايش نظام كيهانى ، ابر و باد و باران ، حركت كوه ها، اشراط ساعت ، پايان عالم ، برزخ ، حساب ، كتاب ، ميزان ، بهشت ، جهنم ، پاداش ، كيفر، خلود، داستان امتها و پيامبران و مانند اينها از يك سو، توجه به مفاهيم ذوابعاد و سبك آميخته و وجود تمثيل و كنايه و تشبيه ، محكم و متشابه ، تفسير و تاءويل ، ظهر و بطن و حروف رمزى در سوره هاى قرآن از دگر سو؛ باعث كاوشهاى ژرف انديشمندان مسلمان در منطق و فلسفه اسلامى ، كلام و عرفان ، علوم ادبى ، قرآنى و تفسير در باب زبان قرآن و هرمنوتيك فهم آن بوده است .اما اين همه براى مسلمانان نه از سر ناچارى و گريز از بن بستهاى فكرى ، بلكه به منظور تبيين و تدوين راهكارهاى استوار و خلل ناپذير در فهم حقايق قرآنى بوده است . به سخن ديگر، با توجه به تمايزهاى بنيادين پايه هاى انديشه دينى - قرآنى و مبانى فكرى مسلمانان با مبانى فكرى - دينى غرب ، همسان انگارى روشها، و رهيافتهاى معرفت دينى و زبان دين اين دو جريان فكرى ، دور از واقعيت است . البته اين سخن هرگز به معناى چشم پوشى از چالشهاى مطرح در پيش روى معرفت دينى در عصر حاضر نيست ، بلكه ايده ما آن است كه مسلمانان بايد براساس مبانى و زيرساختهاى دينى - كلامى خود و با تكيه بر ميراث علمى ارزشمند گذشته و بهره گيرى از تجربه ها و ابزارهاى مناسب جديد به تحليل موضوعات دينى خود بپردازند. اين اثر با چنين نگاهى به موضوع زبان قرآن نگريسته است .به سخن ديگر، برخى از پرسشهاى اصلى در زبان قرآن كه ضرورت اين پژوهش پاسخگويى به آن پرسشها و گره گشايى آنها از مبانى فهم قرآن به شمار مى آيد به قرار ذيل است :1. اصلى ترين پرسش آن است كه زبان قرآن از چه هويتى برخوردار است ؟ خداوند در مخاطبه تشريعى قرآن و ابلاغ پيام هدايت انسان از چه سبك و شيوه اى استفاده كرده است ؟آيا قرآن در قالب زبان تخصصى ، علمى ، فلسفى و... بيان شده و يا به زبان متعارف و معمول بشر و اساسا داراى يك زبان است يا آنكه به تناسب تنوع و فراوانى موضوعات طبيعى و ماوراى طبيعى از يك سو و سطوح و لايه هاى تودرتوى معانى جاويدانش از ديگر سو، داراى زبانهاى تركيبى و متعدد است ؟