3. تاءويل گرايى متصوفان - تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين جهت گيريها از سوى فرق مختلف اسلامى در مقابل تفكرات باطنيان بسيار طبيعى است ، چه اينكه آنان بسيارى از مفاهيم قرآن را از محتواى خود منعزل نموده ، به تعبيرات رمزى تاءويل مى بردند. آنان به تاءثير از نوافلاطونيان در مورد هبوط نفس از مبداء الوهى و معاد و بهشت و جهنم ، اينها را به نوعى خاص تاءويل مى كردند. (785)

( معاد ) را تطهير نفس ‍ جزئى و بالا رفتن به عالم روحانى مى گرفتند صورتهاى حسى نعمتهاى بهشتى چون حور، قصور و انهار و تختها و نيز عذابهاى گوناگون چون كندن پوست و مانند آن را رمز دانسته ، مى گفتند خشم خدا و عذاب به وسيله آتش مورد پذيرش عقل نبوده ، يك دين عقلى وجود دارد كه برتر از همه اديان است (نوعى همه دينى )! همچنان كه قصص و داستانهاى قرآن را نيز اشاره به حقايقى باطنى مى دانستند كه جهت پنهان ماندن از دسترس نفوس غير مستعد، تحت پوشش الفاظ قرار گرفته اند، بر همين اساس به تبيين رمز و تاءويل قصه هاى قرآن چون خواب و بيدارى اصحاب كهف ، اغواى آدم و حوا، هابيل و قابيل ، آتش ابراهيم ، و پرندگانى كه پس از مرگ به نداى ابراهيم زنده شدند، طوفان و كشتى نوح ، پيراهن يوسف و... مُلك و عصاى سليمان ، سد ياءجوج و... پرداختند. همچنان كه احكام ظاهرى شريعت و واجبات را نيز رمز و اشاره مى دانستند و قائل بودند كه عمل به احكام ظاهرى شريعت تنها منشاء رستگارى مردم در دنياست و شناخت اسرار باطنى شرع ، سعادت اخروى را تاءمين مى كند. (786)

3. تاءويل گرايى متصوفان

از جمله جريانهاى فكرى كه در تاريخ اسلام پديد آمد و در ارتباط با قرآن قائل به نوعى نگرش رمزى و تاءويلى شد، تصوف است . گروهى از متصوفه نيز با كنار نهادن قوانين زبان شناختى مرتبط با وضع و دلالت الفاظ، برداشتهاى ذوقى خويش را به عنوان لب و گوهر دين ، ملاك فهم قرآن قرار دادند، و مدلولات ظاهرى شرع را به بهانه قشر بودن در بوته نسيان نهادند.

صوفيان به دلايل گوناگون ، سخنان خويش را در واژگان رمزى و اشارى بيان مى كردند تا اسرارشان بر ديگران پنهان ماند. آنان مدعى شدند كه زبان قرآن نيز مانند زبان متصوفان به رمز، و براى مخاطبانى ويژه است . در حالى كه قرآن به صراحت خود را راهنماى همه مردم معرفى مى كند (آل عمران ، 4). در نظر صوفيان متن قرآنى معانى درونى و پنهانى دارد كه در وراى معناى لفظى آن نهفته است ، و اين معنا نه از طريق جستجوى فنى زبان شناسى ، بلكه از طريق الهام (روان شناختى ) به دست مى آيد. از اين رو يك آيه در اوقات متفاوت بر حسب تنوع الهامى ، معانى متفاوتى به خود مى گيرد. (787)

تسترى (788) (283 ه‍) مى گويد: هر آيه از قرآن داراى چهار معناست ، يعنى : ظاهر (تلاوت )، باطن (فهم حقايق )، حد (حلال و حرام ) و مطلع (فهم قلبى ). بر همين اساس ، در شرح آيه ( و اترك البحر رهوا ) ، (789) مى گويد: مقصود اين است كه انسان بايد امور قلب خويش را به دست خداوند بسپارد. (790)

ابوالحسن نورى (295 ه‍) نيز بر زبان پيوسته در تحول قرآن ، به تناسب حالات و موقعيتهاى تجربى شخصى ، سخن مى گويد و بر اين اساس خانه خدا ( بيت الله ) در ظاهر قرآن كعبه است ، اما در زبان صوفيان ، چون نورى ، در معنايى استعارى به كار مى رود: ( بدان كه خدا خانه اى در درون مومن آفريده كه قلب ناميده مى شود و نسيمى از كرمش ‍ برانگيخته تا آن خانه را از شرك و شك و نفاق و شكاف پاكيزه سازد. پس ابرى از فضلش فرستاد تا بر آن خانه ببارد... ) (791)

در تفسير حقايق التفسير منسوب به ابو عبدالرحمن سلمى (330 ه‍) در مفهوم آيه ولو اءنا كتبنا عليهم اءن اقتلوا اءنفسكم اءو اخرجوا من ديركم ما فعلوه الا قليل منهم (792) مى گويد: ( اقتلوا اءنفسكم ) يعنى نفستان را به سبب مخالفت با هواهاى نفسانى بكشيد، ( اءو اخرجوا من ديركم ) يعنى حب دنيا را از قلبهاى خود خارج سازيد، ( ما فعلوه الا قليل منهم ) ، آنان كه اين عمل كردند در عدد اندك اما از حيث معنا بسيارند، آنان اهل توفيق و ولايت صادقه هستند.

بقلى شيرازى (606 ه‍) نيز در داستان سليمان و گم شدن هدهد، (نمل ، 20) مى نويسد: و تفقد الطير فقال ما لى لااءرى الهدهد...، يعنى پرنده حقيقت كه پرنده قلب سليمان بود، ساعتى از وى دور شد، در اين مدت قلب او از حضور حق غايب گشت ، چون او را جست ، نيافت از اين امر در شگفت آمد. پس دانست كه او غايب از حق بوده است و اين شاءن غيبت اهل حضور از عارفين بارگاه پروردگار است كه از كمال استغراق در ذات خدا ساعتى از خود بى خود مى شوند و نمى دانند كجا هستند. ( لاعذبنه عذابا شديدا... ) او را به صبر بر مراقبه و رعايت حضرت حق عذاب خواهم كرد، و در درياى ناشناخته معرفت خواهم افكند تا فنا شود و بار ديگر از فنا نيز فانى گردد، يا آنكه وى را به شمشير محبت يا عشق خواهم كشت ، يا آنكه براى من سروشى از غيب ، از كانون اسرار ازل را بياورد. ) (793)

/ 192