مؤ لفه هاى تفكر جديد و لوازم آن - تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برخى زمينه هاى پيدايش عصر جديد

ارباب كليسا در قرون ميانه مى كوشيدند نه تنها متافيزيك و فلسفه ، بلكه همه علوم و فنون و نظريه هاى تطورپذير بشرى را بر متون دينى تحميل نموده رنگ الهياتى Teoloqism بر آن زنند. (128)

به بيان استاد مطهرى : ( كليسا علاوه بر عقايد خاص مذهبى ، يك سلسله اصول علمى مربوط به جهان و انسان را كه غالبا ريشه هاى فلسفه يونانى و غير يونانى داشت و تدريجا مورد قبول علماى بزرگ مذهب مسيح قرار گرفته بود، در رديف اصول عقايد مذهبى قرار داد و مخافت با آن ( علوم رسمى ) را جايز نمى شمرد، بلكه به شدت با مخالفان آن عقايد مبارزه مى كرد ) . (129)

افزون بر اين ، استبداد و خودكامگى ارباب كليسا، كه طى ده قرن سلطه خود را با عنوان مذهب بر مردم تحميل مى كرد و تصوير ذهنى اروپاييان از دين و مذهب را، خشونت و اختناق و استبداد تداعى كرد و زمينه هاى بروز هرگونه تفكر و خلاقيت بشرى را با تفتيش مواجه ساخت ، اين واكنش را برانگيخت كه با پيدايش اندك مجالى از دين بگريزند و به عقل بشرى پناه ببرند؛ از اين رو به گفته برخى محققان ، اُمانيزم و سكولاريزم از مشخصه هاى دوران جديد است كه از بدو پيدايش رنسانس تا كنون در غرب وجود داشته است . فكر ( اصالت دنيا ) پيش از هر چيز تدريجا فلسفه و سپس ‍ علم را از قلمرو دين جدا كرد، پس از آن همه نهادهاى سياسى و اجتماعى را از فحواى دينى تهى ساخت . در قرن نوزدهم حتى قلمرو كلام را كه فحواى دينى داشت از معنا انداخت ، و جاى آن ايدئولوژيهاى لاادرى گرانه و لاادرى گويانه و ملحدانه سر بر آمده . (130)

مؤ لفه هاى تفكر جديد و لوازم آن

1. تعميم روش معرفتى تجربى

با ظهور مارتين لوتر و تاءسيس مذهب پروتستان (1517) در برابر مذهب كاتوليك و كاستن از قدرت عظيم دستگاه پاپ و در نتيجه حصول آزادى انديشه و ظهور مكتبهاى جديد فلسفى ، مانند فلسفه تجربى فرانسيس بيكن (1561 - 1626) و كتاب ارگانول جديد وى در منطق ، كه در واقع طرح مكتب تازه اى در برابر قدما به ويژه ارستو بود كه فلسفه اش بر افكار حكومت داشت ، و همين خود زبانها را باز كرد، به دانشمندان فرصت تفكر استقلالى داد (131) و روش ‍ علمى جديدى موسوم به روش علمى - تجربى تاءسيس گرديد كه در همه جوانب حيات بشر تاءثير گذاشت .

بدين روى ، از روزگار انقلاب صنعتى و توفيقات بشر در كشفيات جديد و دستاوردهاى علمى و پيدايش روش علمى جديد و تكوين فلسفه هاى نو، بسترهاى جديدى در رويارويى فرهنگ دينى غرب در برابر فرهنگ علمى جديد فراهم شد. مظاهر و جلوه هاى اين رويارويى در زوايا و ابعاد گوناگون همچون : تعارض ميان پيشفرضهاى علمى با پيشفرضهاى دينى ، تعارض ميان كشفيات علمى با ظواهر متون دينى ، تعارض ميان لوازم روانى كشفيات علمى با جزميات دينى و جز اينها انعكاس يافته است .

اين موضوع از روزگار طرح تا كنون ، با فراز و فرودهاى خود، بازتابهاى مختلفى چون تفكيك قلمرو علم و دين ، توجيه ابزارى علم و دين ، تمايز زبانهاى آن دو، تفكيك تجربه دينى از تعبير بشرى ، سيال كردن معرفت دينى و تفكيك آن از دين ، عرفى يا سمبليك دانستن زبان دينى ، تاءويل متون دينى و مانند اينها را پديد آورده است كه بسيارى از آنها جنبه زبان شناختى داشته يا به گونه اى با آن مرتبط است . (132)

محدودسازى علم و انديشه در چهارچوب ذهنى ارباب كليسا از يك سو، و انفجار دانش تجربى از ديگر سو، باعث گسترش فراگير متدلوژى تجربى در تمامى علوم گرديد.

اين تحول فرايندهاى مختلفى را به همراه داشت كه در ذيل اشاره مى شد.

/ 192