پيشتر ديديم كه رهيافت سنتى يهودى - مسيحى در زبان دين ، عمدتا بر دو ديدگاه تفسير لفظى و تفسير تاءويلى با اذعان به واقعيت داشتن مفاد و مفهوم كتاب مقدس استوار بود؛ اما در دوران معاصر و پيش از پيدايش رويكردهاى تازه و فلسفه هاى جديد، شاهد يك چرخش كاملا اساسى در نگرشهاى زبان دينى و غرب هستيم . اين نگرشها را مى توان در چهار طيف جستجو كرد كه در اين فصل آن را پى مى گيريم .
1. پوزيتيويسم و نسبت بى معنايى به زبان دين
ماده گرايى عصر روشنگرى فرانسه ، تجربه گرايى ديويد هيوم ، فلسفه استعلايى كانت و طبيعت گرايى تكاملى قرن نوزدهم ، براى برخى اين گرايش را به بار آورد كه : شيوه علمى ، تنها شكل قابل اعتماد براى فهم و معرفت است و ماده نيز تنها واقعيت بنيادى در جهان . گزاره نخست ، حكمى معرفت شناختى درباره ويژگيهاى پژوهش و معرفت است و گزاره دوم ، حكمى درباره ويژگيهاى واقعيت ؛ اما نقطه مشترك آن دو، اين پيشفرض است كه تنها موجودات و عللى كه علم به آنها مى پردازد، از واقعيت برخوردارند.در دهه هاى آغازين قرن بيستم طرفداران پوزيتيويسم منطقى (Logical (289) Positivism) تاءكيد كردند كه گفتمان علمى (scientific discourse) هنجارى براى همه زبانهاى معنادار فراهم مى سازد.گفته شد جمله هاى معنادار (با قطع نظر از روابط منطقى و انتزاعى ) فقط گزاره هاى تجربى هستند كه با داده هاى حسى تحقيق پذيرند و گزاره هاى اخلاقى ، متافيزيكى و دينى نه صادقند نه كاذب ، بلكه گزاره نمايى ، (pseud statements) بى معنا هستند؛ يعنى تعبيرهايى مربوط به احساس يا سليقه اند كه هيچ گونه اهميت معرفتى (Cognitve significance) ندارند. (290) اين چشم انداز به رغم راهبر فيلسوفان سنتى بود كه معنادارى گزاره هاى متافيزيكى - مانند هر معلولى نيازمند علت است - و همين طور گزاره هاى دينى - مانند خدا آفريدگار جهان است - مورد اطمينان آنان بود. همچنين رهيافت دينداران همواره بر اين پيشفرض مبتنى بوده است كه گزاره هاى دينى جنبه معرفت بخش دارند؛ يعنى از عالم خارج خبر مى دهند. وقتى در متون دينى گفته مى شود: خدا خالق هستى است يا عادل است ، بهشت و پاداش خوبان و جهنم سزاى بدان است ، شيطان انسان را فريب مى دهد و...، اين جملات همه حكايت از واقعيتهاى عينى دارند.اما پوزيتيويستهاى منطقى گفتند: قبل از پرداختن به صدق و كذب قضايا و قبل از رجوع به عالم خارج ، اول بايد به خود قضيه رجوع كنيم و ببينيم اين گزاره ، ( معنادار ) است يا نه ؟ اگر بى معناست ، اصلا نبايد در پى تحقيق صدق و كذب آن رفت . به نظر آنان گزاره ها به دو نوع تقسيم مى شدند: گزاره هايى كه شاءنيت اتصاف به صدق و كذب را دارند و آنها كه شاءنيت ندارند.چنانكه اشاره رفت ، منشاء طرح اين بحث آن بود كه با غلبه روش علمى تجربى ، اين ذهنيت جا افتاد كه روش بررسى صحت يك گزاره علمى روشن است يعنى آزمون و تجربه ؛ اما مطابقت يا عدم مطابقت با واقع در يك گزاره دينى را از چه روشى مى توان معلوم كرد؟ اين بحث ، به ويژه از آنجا اهميت مى يابد كه دين ، دعوى صدق گزاره هاى خود را دارد. (291)پوزيتيويستهاى منطقى نظريه اى را بسط دادند كه معناى زبان را در گرو مشاهده تجربه مى دانست . براساس اصل تحقيق پذيرى ، هر سخن كه راهى تجربى براى تعيين صدق آن وجود داشته باشد معنادار و در غير اين صورت ، مهمل است . آنان زبان علم را نمونه شاخص يك زبان دقيق و آزمون پذير مى دانستند و بر اين مبنا، ضابطه اى براى تمييز گزاره هاى معرفت بخش و معنادار، از گزاره هاى فاقد معنا عرضه كردند.