فرهنگ قرآن و جامه عربى - تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ قرآن و جامه عربى

اين مساءله از دير باز براى انديشمندان مسلمان مطرح بوده كه آيا شرع مقدس و نازل كننده قرآن ، در فرود قرآن در جامعه عربى ، به وضع جديدى پرداخته است ، همان گونه كه مخترعات براى اختراع خويش نام جديدى مى نهند؟ يا آنكه شارع الفاظ رايج در ميان عرب را بى هيچ گونه نقلى ، در همان معانى لغوى خود استعمال كرده است ؟ يا آنكه شارع الفاظ رايج در ميان مردم را، به طور مجازى ، بر معانى جديدى نقل داده كه با معانى لغوى پيشين مرتبط است ، سپس اين معانى جديد با كثرت استعمال به حقيقت شرعى يا عرف خاص بدل شده اند؟

برخى نويسندگان ، ديدگاه اول را به خوارج و معتزله نسبت داده اند كه عقيده داشتند شارع وضع جديدى پديد آورده و ديدگاه دوم را به ابوبكر باقلانى نسبت داده اند كه عقيده داشت شارع تنها شروط و قيودى در همان معانى لغوى افزون كرده تا مقاصدش را بر آورد و ديدگاه سوم به غزالى و رازى منسوب است كه معتقد بودند شارع در الفاظ عربى تصرف نموده است ، همان گونه كه عرفاى خاص اين كار را مى كنند. (602)

به هر روى اين موضوع قابل انكار نيست كه قرآن معانى و حقايق نوى بر دامن واژگان مرسوم عرب نهاد كه پيش از آن سابقه نداشت و پس از آن نيز چنين نشد.

فرهنگى كه قرآن پرورد تمام مفاهيم فكرى و باورهاى تازيان را دگرگون ساخت . اين كتاب سترگ جهان بينى تازه و ايده هايى نو از هستى ، حيات ، انسان ، ارتباط خدا با جهان ، آينده جهان و انسان ، بايسته هاى عبادى ، اخلاقى و اجتماعى ، آداب معاشرت و ارتباط با هم كيشان و بيگانگان و هزاران موضوع خرد و كلان را در ساختارى هماهنگ پديد آورد كه تا آن روزگار مطرح نبود. احمد بن فارس در الصاحبى مى گويد: ( عرب جاهلى لغات ، آداب ، مناسك و قربانيهاى خويش را داشت ، وقتى خداوند اسلام را فرستاد اوضاع دگرگون شد، باورهاى نادرست منسوخ شد و الفاظى ، از معانى خود به معناى تازه نقل شدند... و واژگانى چون مؤ من ، مسلم ، كافر و منافق پديدار گرديدند و براى واژگانى ديگر چون صلاة ، سجود، صيان ، حج ، زكات و جز اينها نيز شروط و خصوصياتى جديد نهاده شد. ) (603)

همچنين ابو هلال عسكرى مى گويد: ( همانا در اسلام معناهايى رخ داد و اسمائى پديد آمد كه در عصر جاهليت معانى ديگرى داشت . سرآغاز اين واژگان خود ( قرآن ) ، ( سوره ) ، ( آيه ) و ( تيمم ) است . خداوند فرمود: ( فتيمموا صعيدا طيبا ) ، سپس در اثر كثرت استعمال ( مسح ويژه ) تيمم نامبردار شد و ( فسق ) خروج از طاعت خداوند نامبردار گرديد، در حالى كه پيش از اين ، مفهومش بيرون رفتن هسته خرما از پوسته آن و بيرون رفتن موش از لانه اش بود. ايمان همراه با نهان سازى كفر ( نفاق ) ناميده شد، سجده بر بت ( كفر ) و سجده براى خدا ( ايمان ) نام گرفت ، كه جاهليت با اين مفاهيم آشنايى نداشت (604) و سيوطى نيز در المزهر بر همين نكته اشارت ورزيده است . ) (605)

مفهوم اين سخن نشانگر آن است كه براى دستيابى به معناى حقيقى قرآن ، ناگزيريم وضع معناى دينى قرآنى را ملاحظه كنيم و صرف دلالت لغوى براى تعيين مقصود قرآن كافى نيست . اين موضوع ، همان مطلبى است كه امروز معناشناسى جديد آن را يكى از مشكلات خود دانسته و اظهار داشته كه صرف لغت به تنهايى نمى تواند رساننده تمامى ايده ها و معانى درون وجود ما باشد، از اين روست كه برخى تصريح مى كنند قرآن آفريننده معناى خويش ‍ است ، نه بازتاب عقل عربى يا شرايط تاريخى معين . (606)

به تعبير احمد امين ، بى گمان قرآن بر واژگان عرب فرود آمد، و در پرتو آن مى توان فرهنگ عقلى و حيات اجتماعى و اقتصادى آن روزگار را دانست . اما واژگان ، تعبيرات و معانى قرآن به تمامى ، لغت عصر جاهليت نيست ؛ چه آنكه قرآن كلماتى نو، كه در ميان مردمان جاهلى به كار نمى رفت ، استعمال كرد. واژه ها را به معانى تازه اى اختصاص داد كه پيش ‍ از آن مطرح نبود، استعاره ها و مجازهايى ارائه داد كه خارج از كاربردهاى جاهلى بود. (607)

به گفته يكى ديگر از نويسندگان معاصر، با آمدن قرآن برخى اصطلاحات عصر جاهلى نيز در قرآن بر جاى ماند، چون : جنت ، فردوس ، جن ، ملائكه ، حج ، عمره و مانند آن و برخى اصطلاحات رايج عصر جاهلى دلالتشان دگرگون شد، گاه مفاهيم عام بر معانى خاص مورد نظر قرآن اختصاص يافت ، مانند شريعت ، رسول ، صلاة و صيام و گاه دامنه برخى اصطلاحات رايج سابق توسعه يافت ، چون : كفر، فسق ، نقاق و... .

بر پاره اى اصطلاحات دلالت جديدى داده شد كه سابقه نداشت ، همچنان كه در پرتو سياق قرآن مى توان گفت بر پاره اى كلمات دلالتهايى داده شد كه پيش از آن وجود نداشت . چنانكه قرآن ميان فلاح و فوز و اجر و ثواب ، عذاب و عقاب ، ريح و رياح ، غيث و مطر، نعمت و نعيم و... تمايز نهاد و هر يك را در جايگاه معينى در كار بست . چنانكه مطر را در عقابهاى دنيوى و موضع عذاب و غيث را در خير و بركت به كار برد. به دليل همين خصوصيات است كه مسئله ترادف در واژگان قرآنى منتفى مى شود؛ زيرا هر واژه در جايگاه خود، معناى مخصوص خود را دارد. (608)

قرآن آشنايان از ديرباز براساس همين نگرش به قرآن مى نگريسته اند و معانى مورد نظر قرآن را در پرتو يك نگاه فراگير و همه جانبه مى جسته اند، و نه منعزل از هم و با صرف اتكا به كتاب لغت . طبرى مى نويسد: روا نيست كه قرآن را از سياق خود بريده سازيم ، جز به وسيله دليلى كه قابل پذيرش باشد. (609)

/ 192