فصل نهم : زبان قرآن ، زبان نمادها يا حقايق متعالى ؟
در فصل گذشته نظريه هاى متفاوتى در باب زبان گزاره هاى قرآن از نظر گذشت . ديديم كه اين نظريه ها مبتنى بر دو رويكرد عمده در زبان قرآن بود: يكى رويكرد زبان يك وجهى ، ظاهرى و انعطاف ناپذير و دو ديگر، زبان تاءويل پذير، شالوده شكن ، هنجارگريز و غير ناظر به حقيقت . اين دو رويكرد، يكى دغدغه هاى حفظ حقيقت را در سر مى پرورد و آن را تنها در پرتو ظواهر كتاب مى جست و هر نوع عدول از ظاهر متن و تاءويل بشرى را مخدوش كننده آن مى پنداشت و ديگرى با تفاوت نگره هايش ، ظاهر قرآن را قشر و صدف ، يا نمادى از حقيقت مى انگاشت كه به سهولت مى توان از اين صورت زبانى ظاهر متن درگذشت . چه اينكه مهم در نظر اين تفكر، آب لب واقع و حيثيت اثرمندى متن در جهت رسيدن به آن است .اكنون پرسش اين است كه آيا حفظ حقيقت قرآن در گرو آن است كه ما از هرگونه اذعان به مجاز و تاءويل بگريزيم ؟ و يا از آن سو، رسيده به اهداف و آثار قرآن مى تواند مجوز روى برتابى از ظاهر متن و نمادانگارى آن شود؟ و يا راه سومى وجود دارد كه در عين اعتقاد بر حقيقت مندى قرآن ، هدف والاى تعالى بخشى و ديگرسانى آن را در نظر دارد و بى آنكه از صورت ظاهر متن درگذرد، تاءويل را مى پذيرد اما ضابطه مند و نه بى قاعده ؟ اين فصل را مى توان شرح ديدگاه سوم دانست .
1. اصل نخست در هر كلام حقيقت است
چنانكه پيشتر نيز يادآور شديم نكته مهم شناخت قلمرو حقيقت و مجاز، معيار شناخت هر يك از آنهاست . با نگرشى به تاريخ انديشه دينى مسلمانان ، اديبان و سخن شناسان تا مفسران و اصوليان و فقيهان و يا متكلمان ، معلوم مى گردد كه در قلمرو دلالت معنايى و سمانتيك ، همه بر اين باور عقلائى پايبند بوده اند كه اصل اوليه در هر سخن حقيقت است ، مگر آنكه قرينه استوارى بر معناى مجازى وجود داشته باشد.آنان ضمن پذيرش هر دو نوع حقيقت و مجاز ادبى و عرفى در قرآن ، همه معيار فراگير زبان شناختى عقلائى را در مورد آن نيز جارى دانسته اند كه اصل اولى در بيانات قرآنى حقيقت است ، مگر آنكه قرينه عقلى يا نقلى معتبر بر معناى مجازى وجود داشته باشد. پس روشن مى شود كه ملاك جواز تاءويل و رويگردانى از معناى ظاهرى كلام به يك معناى ديگر وجود قرينه است . براساس قرينه است كه معلوم مى شود كجا حق داريم مفاد ظاهرى كلمه اى را رها كنيم (مثل : جاء ربك ) و كجا اين حق را نداريم (مثل : تنزل الملائكة ).