ارتباط لفظ و معنا - تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارتباط لفظ و معنا

زبان انسان تركيبى است از دو مولفه لفظ و معنا. علائم و نشانه هاى كلامى ، مرتبط با واقعيتهاى بيرونى (آفاقى و انفسى ) و بيانگر معانى است . اين ارتباط چنان وثيق است كه در فضاى تعامل خويش با ديگران ، هنگامى كه سخن گوينده اى را مى شنويم ، ذهن ما بدون التفات به صورت الفاظى كه او ابراز مى كند يكسر با معانى روبه رو مى شود، چندان كه زشتى و زيبايى معنا باعث محبوبيت يا منفوريت الفاظ مى شود.

اين پرسش عطف توجه زبان شناسان و اصوليان مسلمان بوده است كه آيا ارتباط ميان لفظ و معنا يك امر تكوينى است و معنا جزء ذات و طبيعت يك لفظ در شمار است يا آنكه دلالت لفظ بر معنا يك امر قراردادى است ؟

به سخن ديگر از آنجا كه دلالت لفظ بر معناى حقيقى به نوعى سببيت برمى گردد و وجود ذهنى لفظ سبب وجود ذهنى معنا و انتقال در ذهن مى شود، اين پرسش مطرح است كه منشاء اين سببيت چيست ؟ آيا رابطه ميان لفظ و معنا ذاتى و معنا جزء ذات و طبيعت يك لفظ در شمار است ؛ همانند رابطه ميان آتش و حرارت ؟ يا اين رابطه ناشى از يك عامل خارجى و قرار دادى اعتبارى است كه از آن تعبير به وضع مى شود؟

واضح است كه هيچ گونه ارتباط ذاتى ميان لفظ و معنا برقرار نيست و پيدايش معانى جديد و اشتراكى و تحول پذيرى رابطه لفظ و معنا، گواه اعتبارى بودن اين ارتباط و سببيت است ؛ از اين رو بيشتر زبان شناسان قديم و جديد و حكيمان و علماى اصول فقه و اديبان مسلمان بر اين عقيده اند كه هيچ نوع رابطه ذاتى ميان هيچ صورت زبانى ، با معنايى كه بدان دلالت مى كند وجود نداشته ، ارتباط سببى و دلالى ميان لفظ و معناى ناشى از نوعى وضع (تعيينى يا تعيّنى ) است . (19) به بيان ديگر علائم كلامى تنها پس از وضع و آگاهى از آن ، دلالت بر معنا دارند و دلالت تصورى مترتب بر وضع است .

البته در اينجا پرسش اساسى ترى پيدا مى شود كه اصلا حقيقت وضع چيست ؟ و واضع كيست ؟ در تحليل اين پرسشها ديدگاه هاى مختلفى مطرح است (20) و تفصيل آن به جايگاه خاص خود واگذار مى شود، اما در اينجا به اندازه ضرورت ، تنها به بيان ديدگاه انديشمند معاصر، شهيد آيت الله صدر اكتفا مى كنيم . وى در تبيين دلالت لفظ بر معنا مى گويد ( دلالت لفظ بر معناى حقيقى به نوعى سببيت برمى گردد ) . بدين معنا كه وجود ذهنى لفظ سبب وجود ذهنى معنا مى شود. منشاء اين سببيت چيست ؟ آيا رابطه ميان لفظ و معنا، همانند رابطه آتش و حرارت ذاتى است ؟ يا ناشى از يك عامل خارجى است كه جعل و قرارداد جاعل است كه از آن به وضع تعبير مى شود؟ روشن است كه فرض اول پذيرفته نيست .

وى سپس اين پرسش را مطرح مى كند كه حقيقت وضع چيست ؟ آيا واضع به طور مستقيم بيان طبيعت لفظ و طبيعت معنا سببيت ايجاد مى كند، به گونه اى كه ملازمه آن دو يك امر واقعى مى شود؟ يا آنكه واضع صفتى به لفظ مى دهد كه پس از آن ، سبب خطور معنا در ذهن مى شود پيداست كه سببيت واقعى صفت ذاتى براى سبب حقيقى است و نمى توان آن را براى چيزى اعتبار كرد و با اعتبار نمى توان لفظ را ابزار حقيقى تفهيم معنا قرار داد.

اما در چگونگى فرايند اعطاى صفتى به لفظ، كه سبب خطور معنا مى شود دو ديدگاه وجود دارد: ديدگاه اعتبار و ديدگاه تعهد.

ديدگاه اعتبار بر آن است كه واضع ، اعتبار انشائى انجام مى دهد؛ اين خود چند فرض دارد:

الف ) جعل لفظ بر معنا، مثل علائم راهنمايى رانندگى ؛

ب ) اعتبار لفظ به عنوان وجود تنزيلى معنا و متحد با آن ، كه آثار معنا را دارد؛

ج ) اعتبار لفظ به عنوان ابزار حقيقى تفهيم معنا.

ديدگاه تعهد نيز بر آن است كه وضع ، اعتبار نيست ؛ بلكه تعهدى از ناحيه واضع است به اينكه هيچ سخنى نمى گويد مگر آنكه تفهيم معناى خاصى را اراده مى كند و مى كوشد لفظ را به آن معنا ربط دهد.

اما شهيد صدر خود در تفسير حقيقت وضع مى گويد: خداوند احساس شى ء را سبب انتقال ذهن به صورت آن شى ء قرار مى دهد كه يك قانون تكوينى است .

وى افزون بر تصريح به اينكه وضع همانند تمليك از مجعولات انشائى و اعتبارى نيست ، بلكه امرى تكوينى است كه در شرايطى خاص ميان لفظ و معنا نمودار مى شود و ناشى از قانون طبيعى انتقال ذهن به صورت شى ء است ، مى گويد: دلالت ناشى از وضع همواره دلالت تصورى است ؛ بر اين اساس ، ميان گوينده ذى شعور و فاقد شعور تفاوتى نيست .

همچنين شهيد صدر در پاسخ اين سوال كه واضع كيست ، از دو احتمال واضع بودن خدا واضع بودن بشر ياد يم كند، ولى يادآورى مى كند كه با تحليل وى از حقيقت وضع ، روشن مى شود كه روند وضع ، يك فرايند طبيعى بسيط و عبارت است از شرطى شدن ميان منبه لفظى با معنا در احساس انسان ، كه اين ارتباط موجب تحقق قانون پاسخگويى ذهنى مى شود كه اين قانون براى همه مردم فراهم است . وى در ادامه مى گويد: با اين همه ، برهان قاطعى بر نفى نظريه الهى بودن وضع وجود ندارد، تا گفته شود وضع صد در صد امرى بشرى است ؛ بلكه محتمل است كه آغاز وضع در حيات بشر به عنايت الهى بوده است كه اسامى و الفاظ و كيفيت استخدام آنها را به آدم (عليه السلام ) آموخت ؛ بلكه فرضيه الهام اصل لغت نيز بعيد نيست ؛ در روايت آمده است كه آدم و حوا پيش از هبوط به لغت و محاوره آگاه بودند. (21)

/ 192