اوامر و نواهى الهى يا ( بايدها ) و ( نبايدهاى ) شرعى ، اعم از احكام عبدى يا دستورهاى اخلاقى ، از انشائيات به شمار مى آيند. اين بحث از ديرباز مطرح بوده است كه ارتباط ميان جملات انشائى و واقعيات خارجى و منشاء انواع گوناگون بايدها كه با آنها مواجه ايم ، چيست ؟ آنها از كجا پديد آمده اند؟ چرا پديد آمده اند؟ آيا آنها صرفا بازتابى از احساسات ما هستند؟ آيا ضرورتهاى اجتماعى مبداء جعل آنهاست ؟ آيا عقل انسان آنها را به وجود آورده ؟ يا ناشى از خواست خدا هستند؟ همچنان كه ملاحظه شد متعلق بايدها و نبايدها متفاوت است ؛ از اين رو مى توان گفت منشاء آنها نيز لزوما متفاوت است . افعالى كه انسان در مقام يك موجود مختار انجام مى دهد، ناشى از علم و اراده و خواست اوست . او مى داند براى مصونيت از سرما، پوشيدن لباس مناسب ضرورت دارد. براى بهبودى از درد ناگزير است از داروى مناسب استفاده كند. براى سير شدن ناچار است غذا بخورد. همين طور جهت برقرارى نظم ، امنيت و رسيدن به حقوق نسبى خود ناگزير است پايبند قانون و مقررات اجتماعى باشد و...از اين گونه مثالها معلوم مى شود كه ميان فعلى كه فاعل آن خود انسان است و نتيجه فعل ، يك ارتباط على - معلولى و ضرورت برقرار است . تحقق عينى نتيجه ، بدون تحقق عينى فعل رخ نمى دهد؛ از اين رو ميان ايجاد فعل از سوى فاعل مختار و وقوع نتيجه ، رابطه على - معلولى و ضرورت برقرار است .با اين توضيح ريشه بايدها و نبايدهاى شرعى همان ضرورتهاى عقلى و نشان دهنده ارتباط عينى ميان واقعيتهاست كه انسان به وسيله عقل آنها را كشف و شناسايى مى كند، نه جعل و قرار داد. برابر اين تبيين روشن مى شود كه ميان فعل انسان و حصول نتيجه آن رابطه ضرورى على - معلولى برقرار است ؛ يعنى در قياس با وجود معلول ، وجود علت ضرورت دارد؛ بنابراين به واقع در اينجا ارتباط حقيقى ميان خود واقعيتها برقرار است ، كه آن را به زبان فلسفى ضرورت (ضرورت بالقياس الى الغير) مى نامند.مى توان گفت در اوامر و نواهى ، بايدها و نبايدهاى شرعى و نتايج حاصل از آنها نيز همين رابطه وجود دارد. از آنجا كه بايدها و نبايدهاى شرعى برخاسته از مصالح و مفاسد واقعى هستند و با شرايط خاص خودشان (همراهى با نيت توحيدى ) زمينه ساز كمال وجودى انسانند؛ در نتيجه شبيه همان رابطه اى كه ميان غذا خوردن و سير شدن برقرار است ، ميان دستورهاى شرعى و نتايج آنها نيز برقرار است . مفاد بايدهاى شرعى آن است كه اگر انسان مختار، خواستار دستيابى به كمالات معنوى و تعالى وجودى است ، ناگزير است به علم و اراده خود موجبات و اسباب آن را فراهم سازد. خصوصيت بايدها و نبايدهاى شرعى آن است كه كشف رابطه ميان افعال و نتايج آنها در پرتو عقل بيّن يا وحى قطعى صورت مى گيرد كه فرستنده آن آگاه به اسرار وجود انسان و مصالح واقعى اوست .