دشوارى اين ديدگاه را نمى توان به سادگى ناديده گرفت كه كاركردگرايان در ورطه نوعى ايمان گرايى (Fideism) قرار گرفته ، با فرو كاستن زبان دين به بُعد خاصى از آن ، جنبه اخبارى و معرفت بخش آن را بى پاسخ گذاشته اند.اين نگاه كه به منظور حفاظت از قلمرو زبان دين بيان شده نوعى فرار از پاسخ به پرسش اصلى و تسليم شدن به نگرش پوزيتيويستى و غير معرفت بخش دانستن زبان دين است . (345) همان سان كه تحليل زبان دين ، به زبان صرفا اخلاقى و مزين به حكايات نيز شبيه تلاش همراه با اشتباه پوزيتيويستى در ارجاع گزاره هاى دينى به وقايع تجربى است . به گفته دونالدهادسن (1940 م ) اين اشتباه ، نقض ( دستور زبان عمقى ) دين است . (346)به علاوه اين نظريه ، ساختار پيچيده زبان دينى را كه مشتمل بر گزاره هاى متافيزيكى ، اخلاقى ، تاريخى و مانند آن است به درستى درك نكرده و اين پرسش بنيادين را بى پاسخ مى گذارد كه : آيا با زبان انسانى مى توان درباره واقعيت غايى (كه از نظر دينداران ( خداوند ) است ) سخن گفت ؟ از سوى ديگر، تحليل زبانى شيوه عملى استعمال زبان دينى را در حيات دينى انسان در نظر مى گيرد. اين نكته مثبت است كه : دين شيوه اى براى زندگى است و صرفا مجموعه اى از آرا و باورها نيست ؛ اما اين نگرش از اين نكته اساسى غفلت مى ورزد كه در اعمال و عادات دينى يك جامعه ، باورهاى خاصى ، از پيش مفروض گرفته مى شود. برخلاف ديدگاه ابزارانگارى كه باورهاى دينى را ساخته هاى انسانى مى داند كه براى اهداف خاصى مفيدند. به بيان كاپلستون ، اگر الفاظى كه از خدا خبر مى دهند هيچ معنايى جز ايجاد هيجان يا رفتار خاص در مخاطب نداشته باشند، دشوار است كه تاءثيرگذارى آنها را بپذيريم . (347)
3. نمادگرايى در زبان دينى (شناختارى غير واقع گرا)
همچنان كه ملاحظه شد، تحليل پوزيتيويستى از زبان دينى ، كه آن را فاقد معناى معرفت بخش مى دانست و تحليل كاركردگرايانه از زبان دينى ، كه در صدد يافتن كاركردهاى اساسا غير معرفتى از اين زبان بود، قادر نبودند به طور منطقى زبان دين را تبيين كنند. با توجه به اين جهت ، چشم انداز غالب فيلسوفان دين در حال حاضر، معطوف به معرفت بخشى در زبان دين است . با اين همه ، گروهى معتقدند كه اين معنا نمى تواند معناى حقيقى (Literal) و غير نمادين باشد. اينان معتقدند براى پرهيز از تشبيه ، سخنان ناظر به خداوند داراى مفهومى نمادين (Symbolic) است ؛ هرچند نگرشى نمادين ، خود رهيافتهاى مختلفى چون : ( مدلهاى ) دينى ، (348) ( حكايات ) ، (349) ( استعاره ها ) ، (350) و ( تمثيل ها ) (351) را گوهر اصلى گفتار دينى معرفى مى كند.اذعان به نوعى نمادگرايى در زبان دينى ، ديده نوى نيست . بسيارى از متفكران مسيحى داستان طوفان نوح را نه گزارشى از يك واقعه تاريخى ، بلكه طريقه اى سمبليك براى ارائه نكات دينى تلقى كرده اند؛ مثل اينكه خداوند افراد شرور را تنبيه خواهد كرد، ولى در شرايطى لطف و رحمت خويش را نيز نشان خواهد داد. همچنين تعابير سنتى متون دينى ، چون : صخره و چوپان در مورد خدا، مفهوم تحت اللفظى نداشته ، بلكه سمبل مال انديشى و پشتيبانى به هنگام سختيها و مصيبتها تلقى مى شود. سمبل ، بدين مفهوم ، يك شى ء يا كار و فعاليت و يا وضعيت ملموس است كه مى تواند از طريق نوعى تداعى به ويژه بر پايه تشابه ، رمز و تجسمى براى نشان دادن غرض نهايى گفتار به كار گرفته شود.در كاربرد سنتى ، تفسير سمبليك ، الزاما تنها بخشى از بحث كلامى است كه گفته هاى سمبليك نشانگر واقعياتى درباره خداوندند. ولى برخى ديدگاه هاى متاءخر مدعى اند كه تمام مباحث كلامى سمبليك است . مرسوم ترين تقرير از چنين ديدگاهى آن است كه بيانات كلامى گزارشهاى سمبليك از آرمانهاى اخلاقى ، نگرشها و يا ارزشها هستند. اين نگرش را جورج سانتايانا به طور مبسوط پيش نهاده و بريث ويت ، آن را امروزى كرده است . برابر نظر سانتايانا، هر آموزه دينى مشتمل بر دو جزء است : يك هسته ، كه از بينش ارزشى و يا اخلاقى تشكيل شده و يك پوسته شاعرانه و يا تصويرى از آن . لذا اين آموزه كه جهان مادى مخلوق يك خداى انسان وار و خيره خواه و متعالى است ، پوسته تصويرى اين بينش است ، كه هر چيزى در جهان بالقوه براى زندگى بشر قابل استفاده است .داستانهاى مسيحيت در مورد تجسد، مرگ فديه وار، و تجديد حيات عيساى مسيح ، شيوه اى است براى برجسته نشان دادن اين امر كه از خود گذشتگى براى ديگران داراى ارزش اخلاقى والاست . (352)بسيارى از متاءلهان غربى معاصر معتقدند كه كلام ناظر به خداوند، اساسا نمادين و به نحوى تحويل پذير، استعارى است و به احكام حقيقى قابل ترجمه نيست . (353)اعتقاد به اينكه زبان ناظر به خداوند بايد تماما نمادين يا استعارى باشد، به يك مسئله وجودشناختى مهم منجر مى شود. اين مسئله از اين طرز تلقى نشاءت مى گيرد كه خداوند موجودى ( متعالى ) يا به ( كلى ديگر ) است . زبان انسان براى سخن گفتن از اعيان و وقايع عادى زندگى انسان مناسب است ؛ بنابراين ، چگونه مى توان چنين زبانى را براى سخن گفتن از خداوند به كار گرفت كه با هر آنچه مى شناسيم ، يكسره متفاوت است ؟