امكان چند ساحتى بودن زبان يك متن - تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امكان چند ساحتى بودن زبان يك متن

نكته اى كه توجه به آن در بازشناسى كاركردهاى گوناگون زبان ضرورى مى نمايد آنكه اين تقسيم بندى ناظر به حيثيت نخست گفتار زبانى است وگرنه همچنان كه برخى زبان شناسان معاصر، مانند آستين ، اظهار داشته اند اين حقيقت را نمى توان انكار كرد كه يك متن و يك گزاره ممكن است از اين خصوصيت برخوردار باشد كه همزمان داراى كاركردهاى متعددى باشد. به اعتقاد ما متن قرآن كريم از اين لحاظ داراى ويژگى چند ساحتى است ؛ يعنى گزاره هاى اخبارى قرآن كريم با وجود توصيفى بودن ، واجد خصوصيت برانگيزندگى و تحريك هستند. همچنان كه گزاره هاى انشائى قرآن در عين تاءثيرآفرينى روانى ، واجد خصيصه حكايت گرى از واقع است و ساختار متن و محتواى آن در عين بيان حقايق ، اقناع عقل و قلب آدمى را نيز نشانه مى رود.

زبان و واقعيت

ميان زبان و واقعيت رابطه مداوم است . به سخن ديگر، مبناى زبان و علت وجودى آن واقعيت بيرونى است كه قوه شعور و ادراك آدمى آن را منعكس مى كند؛ بنابراين ارتباط افراد بشر براساس واقعيت صورت مى گيرد نه چيز ديگر.

اينكه نيروى ذهنى بشر قادر است مفاهيمى مانند سيمرغ را بسازد كه هيچ گونه مصداق خارجى ندارد و يا مجازگوييهاى رايج در سخن چون كنايه ، استعاره و تشبيه و مانند آن را بيافريند؛ مجوز اين ادعا نمى شود كه پنداشته شود هر چه هست همان ساختار زبان است و واقعيتى وراى آن نيست . اين ديدگاه چنانكه در معرفت شناسى و هستى شناسى مطرح و بر آن تاءمل شده ، نگرشى سوفيستى است كه انسان را ملاك همه چيز مى داند. (25)

زبان و تفكر

زبان يكى از فعاليتهاى انسان و يكى از جنبه هاى رفتار اوست كه روان شناسى آن را رفتار زبانى (verbal behaver) مى نامد. اما از ديرباز اين پرسش مطرح بوده است كه رابطه زبان و تفكر چيست ؟ آيا بدون زبان تفكر ممكن است ؟ آيا زبان ، تنها شرط وجود فعاليتهاى عالى ذهن ، مانند تفكر، تخيل ، تجريد، تعميم ، استدلال ، داورى و... است ؟ يا آنكه زبان عامل توليد فكر و انديشه است و انسانى كه فاقد توان تكلم و گفتار باشد، فاقد نيروى تفكر نيز هست ؟

و در هر صورت ، انسان چگونه افكار، عواطف و احساسات خود را در قالب علائم آوايى جاى مى دهد؟ و آيا اين قالب ، ماهيت و محتواى پيام درونى ذهنى را نيز تغيير مى دهد يا نه ؟

حقيقت اين است كه بنياد فعاليتهاى عالى ذهن ، چون تفكر و انديشه ورزى و خلاقيت ، ساختمان عصبى انسان است كه در پرتو روح مجرد واجد آن است . اگر انسان داراى نفس مجرد و ساختمان عصبى مخصوص به خود نبود، نه تنها نمى توانست اين فعاليتهاى عالى ذهنى را بپروراند بلكه خود زبان را نيز نمى توانست به كار گيرد.

بدين روى روان شناسان از مجموع قرائن و شواهد اين گونه نتيجه مى گيرند كه استعمال زبان كه دستگاهى از علائم آوايى قراردادى ، است اختصاص به انسان دارد. استعداد ذاتى و از پيش داده شده انسان به او امكان مى دهد كه نظام پيچيده زبان را به كار برد؛ از اين رو، زبان شرط تفكر نيست ، ولى توانايى انسان را در تفكر و ديگر فعاليتهاى عالى ذهن به ميزان بسيار بالا مى برد. (26)

زبان ، جهان بينى و نظام ارزشى

زبان در ظهور فعلى خود يك نهاد اجتماعى و همگن با نوع تفكر انسانهاست ؛ از اين رو، ارتباط وثيقى با جهان بينى ، باورها و ارزشهاى اعتقادى يك جامعه دارد. آنچه بر صفحه ذهن و قوه شعور آدميان جاى مى گيرد، نه خود مصاديق بيرونى بلكه مفهوم و معنايى از آنهاست و بازتاب مفاهيم و چند و چون آنها تابع بينش و نگرشى است كه ما از اشيا و معانى داريم . به ديگر سخن ، حقايق خواه عينى و آنها كه از قبيل اسم ذات اند، چون خدا، انسان ، روح ، خورشيد و جز آن ...، يا حقايق انتزاعى و آنها كه از قبيل اسم معنا هستند، مانند عشق ، ايمان ، جهاد و آزادى ، ابتدا براى انسانها تصور مى شوند، سپس در زبان جريان مى يابند و تعريف مى گردند.

به بيان ديگر در معنى شناسى الفاظ بايد به دو واقعيت در كنار هم توجه شود، يكى مقام وضع و ديگرى مقام كاربرد واژه در متن . اين درست است كه الفاظ در مقام وضع ، در ازاى حاق معنا و بريده از هر نوع پيوند و خصوصيت خاص ‍ قرار دارند، اما اين واقعيت را نيز نمى توان ناديده انگاشت كه كاربرد الفاظ، به ويژه الفاظى كه به حوزه باورها و ارزشها تعلق دارند، در ظرف و موقعيت استعمال مستعملان ، با لحاظ معناى اصلى ، خصوصيات ويژه اى را نيز مى گيرند. گاه تحديد ويژگيها به قلمرو مصداق يك حقيقت مربوط است ، و گاه مربوط به پيدايش عرف خاص و تبديل معنا به معناى جديد مى باشد. به هر روى ، با توجه به اين موضوع ، الفاظ موجود در يك متن را نمى توان بريده از بافت كلامى و سياق خاص خود معناشناسى كرد؛ از اين رو مفهوم ( خدا ) در قرآن و جهان بينى اسلامى و انديشه عقلى - دينى مسلمانان متمايز است از تعريف و برداشت از خدا در نگرشهاى ديگر. همچنين است مفاهيم ديگرى كه بدانها اشاره شد، چون ( انسان ) ، ( آزادى ) ، ( جهاد ) ، ( شهادت ) و جز اينها. (27)

/ 192