تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

نسخه متنی -صفحه : 192/ 162
نمايش فراداده

نقد و ارزيابى

1. در مرحله نخست براى ما اين پرسش مطرح است كه دليل تقسيم دين به ذاتى و عرضى چيست ؟ مبناى اين تقسيم بندى چيست ؟ آيا دليل شرعى بر آن استوار است ، يا عقلى و يا ذوقى ؟

2. اينكه گفته شده ذات برهنه نداريم ، يعنى چه ؟ اگر غرض آن است كه مقصود شارع و خداوند در قالب زبان عربى درآمده است ، سوال آن است كه چرا و به چه دليل زبان موجب كاهش مقصود گوينده است ؟ ترديد نمى رود كه شارع براى رساندن پيام وحى ، دستگاه لغت سازى تازه اى نمى آفريند، بلكه مقاصد و معانى مورد نظر خود را - اعم از تصورات تازه يا تصديقات نوين - در قالب الفاظ موجود در ميان بشر جاى مى دهد. اما آيا لازمه اين عمل مقهوريت خواست الهى در فرهنگ حاضر است ؟ آيا دستگاه وحى خداوند ناتوان است كه پيام خود را آن گونه كه لازمه هدايت انسان است به مردم برساند؟

يا آنكه آن فرهنگ ، ظرف جريان هدايت الهى است و نمى تواند نقش بازدارنده در برابر ايده هاى هدايتى خدا داشته باشد. وقتى خداوند خود را به زبان و لغت عربى توصيف مى كند، آيا مفهومش آن است كه خداشناسى قرآن مقهور و مغلوب فرهنگ جامعه عرب آن روزگار است ؟ يا آنكه وحى آن فرهنگ را از بنياد زير و رو مى كند و صرف جريان معانى قرآنى در ظرف واژگان عربى هيچ تاثيرى در القاى معانى وحيانى ندارد؟

3. چرا مطالعه پيشينى در تعريف دين و همين طور به سراغ ذاتيات و عرضيت دين رفتن بى ثمر و عبث است ؟ خو اين ادعا از كدام راه قابل اثبات است ؟

4. اين سخن كه ( معلوم نيست كه آيا مفهوم خدا حضورى اجتناب ناپذير در دين دارد يا نه ؟ مسئله معاد رستاخيز چطور؟ و اخلاق چطور؟... ) آيا اين نوعى مغالطه و ابهام گويى و القاى بحثهاى فلسفه دين ، جاى كلام اسلامى براى مخاطبان مسلمان نيست ؟ اينكه خدا، معاد يا اخلاق ، به فرض ، محل اختلاف است ، مربوطه به كدام دين است ؟ آيا نبايد معلوم شود؟ آيا كثرت اديان بالفعل و ماوقع خارجى دليل عدم امكان دسترسى به واقع و يا اساسا عدم وجود واقع است ؟

5. نويسنده در بخش ديگرى از نوشته خود تصديقات را اسير چنگال تصورات و مفاهيم دانسته است . عرضيات را امور تحميلى ، خارج از اسلام ، بل حجاب و زنگار و غبارى دانسته كه اسلام ذاتى و حقيقى را بر انسان پوشانده است . اما جاى پرسش است كه گزاره هاى دينى وحى - اگر فرض ما از وحى سخن خدا باشد، نه صرف يافته ها و مواجيد شخصى - چگونه اسير چنگال تصورات و مفاهيم است ؟ اگر مبداء بيرونى وحى را خداى قادر و عالم مطلق بدانيم ، در اين صورت ، او؟ محيط بر همه چيز است و تحت تاءثير مخلوقات قرار نمى گيرد، به حتم مى داند پيام هدايت خويش را كه مى خواهد از طريق ابزار مفاهمه كلامى به انسانها بفهماند چگونه منتقل نمايد. از اين رو با وجود محدوديتهاى قالب الفاظ، گرچه در ساختار كنايات ، تشبيهات ، استعارات و متشابهات حقايق مورد نظر را به انسانها مى رساند.

6. در بخش ديگرى از نوشته اين نويسنده ، ورود تئوريهاى علمى دوران (طب و نجوم ...) را در كتاب و سنت عرضى دانسته ، آنگاه تعميم داده ، حكم علوم انسانى را نيز صادر كرده است . در اينجا سزاست بپرسيم كدام يك از تئوريهاى علمى آن عصر در قرآن وجود دارد كه قرآن آنها را تصديق كرده و با گذشت زمان تئوريهاى ديگرى جاى آنها را گرفته و دعاوى قرآن را باطل ساخته است ؟ به ديگر سخن ، نسبت دادن تئوريهاى علمى عصر به قرآن آغاز ادعاست ، نويسنده اين نسبت را مسلم گرفته ، سپس بر آن تاخته است . از سوى ديگر، گريز از تئوريهاى علوم طبيعى به علوم انسانى نيز بيش از آنكه يك بحث علمى باشد، يك سخن شاعرانه مى نمايد. (از علوم طبيعى تا علوم انسانى راهى اندك است ؟!)

همچنين نويسنده در بخش ديگرى از كلام خويش با استناد به گفته غزالى ، شاطبى و شاه ولى الله دهلوى ، نخست پاره اى از احكام فقهى و شرايع دينى را به دليل اينكه فقه علم دنيوى است ، عرضى مى شمارد، و سپس پا را فراتر نهاده اكثر احكام فقهى ، حتى ضرورياتى مثل نماز، روزه و.. را نيز به دليل آنكه به اقتضاى طاقت متوسط آدميان وضع شده ، در شمار عرضيات به حساب مى آورد.