مرگ، واقعيت ناشناخته

نویسنده: محسن ميرزاپور؛ ويراستاران: محمد جواد شريفى، حميده انصارى

نسخه متنی -صفحه : 39/ 15
نمايش فراداده

سوال : چرا بعضى از انسان ها از مرگ مى ترسند؟

جواب : بنا به اقتضاى طبيعى و فطرى، هر انسانى خودش را دوست مى دارد و حبّ ذات از جمله غرايز انسانى است و لازمه ى حبّ ذات، ميل به بقا و جاودانگى است; چون حبّ ذات محدود به زمان خاصّى نيست و انسان همان گونه كه خودش را در همين لحظه دوست مى دارد و مشتاق بقاى خود است، در آينده هم دوست دار نفس خويش است; پس انسان در هر زمانى دوست دار وجود خويش است.

حال كه ميل به بقا و جاودانگى در نهاد هر انسانى وجود دارد، بايد توجه داشت كه علم و معرفت در جهت دهى اين ميل نقش اساسى دارد. اگر انسان خود را به خوبى بشناسد و حقيقت حيات و زندگى را دريابد، اين ميل فطرى در مسير اصلى خود قرار مى گيرد، ولى اگر به خاطر جهل و نادانى، در مصداق و تطبيق اشتباه كند، دچار اشتباهات و انحرافات بزرگ و جبران ناپذيرى خواهد شد. حال بايد ديد اين ميل فطرى نهادينه شده در انسان، چه موقع در مسير اصلى خود قرار مى گيرد تا آدمى در حيات خود از بركات اين گرايش درونى بهره ببرد.

توجه به دو نكته موجب مى شود كه ميل به بقا و خلود در مسير طبيعى خود قرار گيرد:

1. اين كه انسان، ذات و حقيقتى غيرمادى و مجرّد است;

2. اين كه زندگى او منحصر به زندگى دنيوى نيست.

اگر گمان كند كه وجود او وجودى مادى است و زندگى اش منحصر به زندگانى همين دنياست، اين گرايش فطرى از راه طبيعى خود منحرف و سرچشمه ى بسيارى از آثار، اعمال و رفتار نادرست خواهد شد; چرا كه انسان از يك سو ميل به بقا دارد و از سويى ديگر زندگى خود را منحصر در همين زندگى مادّى مى داند، پس تمام كوشش خود را به اين امر معطوف مى دارد كه ماندگارى بيشترى در دنيا داشته باشد و براى رسيدن به اين هدف هيچ كار خلافى را فرو نخواهد گذاشت.

البته بايد توجه داشت كه همين نگرانى از مرگ از جمله حالات روانى است كه خداوند بر اساس تدبير حكيمانه ى خود در نهاد انسان قرار داده تا انسان خودش را از خطرها و مرگ هايى كه قابل پيش گيرى اند نجات دهد; لذا تا حدّى اين نگرانى براى حال انسان مفيد است، امّا افراط در اين امر باعث نگرانى ها و اضطراب خاطر و مشكلات روانى مى شود كه بايد از آن دورى جست.[1]

با توجه به مطالبى كه بيان داشتيم پاسخ اين پرسش مهم و حياتى روشن مى شود كه «چرا انسان ها از مرگ مى هراسند؟».

[1]. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 153 ـ 166 و جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 214 ـ 215.