ارزشهاي مادّي اجتماعي جديد از قبيل رفاهطلبي، فرديّت خواهي، اشتغال زنان، آزادشدن به تمام معني روابط نامشروع جنسي، قوانين مربوط به كمك به فرزندان نامشروع و ترجيح آنها بر فرزندان مشروع و... ديگر نيازي به برنامه كنترل جمعيّت نبود تا مردم آن كشورها در چارچوبه سياست گذاريهاي كنترل جمعيّت قرار گيرند.
بنابراين شعار «كنترل جمعيّت از راه آزادي سقط جنين» تنها تلاش ظاهري براي سرپوش گذاردن بر فساد روابط جنسي نامشروع جامعه اروپائي و آمريكائي است.
ثانياً بحران جمعيّتي كشورهاي پيشرفته بدليل كاهش ميزان رشد جمعيّت در حدّ منفي، كار را به آنجا رسانيدهاست كه تلاش همه جانبه و وسيعي براي ازدياد نسل در اروپا شروع شود، چنانچه كاهش قيمت بليط قطارها و كمكهاي نقدي براي خانوارهاي بيش از 2 فرزند در فرانسه بهترين مؤيّد آن است. در هر صورت آيا جاي اين شكّ و ترديد وجود ندارد كه بايد اهداف و انگيزههاي سياسي به دنبال اين مسأله وجود داشته باشد ؟
بنظر ما انگيزههاي زير ميتواند از جمله اهداف آنها باشد:
با توجّه به اينكه بيشترين نقش در شروع، تثبيت، تحكيم و صدور انقلاب را اقشار پائين اقتصادي جامعه ـ كه غالباً از رشد جمعيّتي نسبةً فراواني نيز برخوردارند ـ بر عهده داشتهاند ؛ بنابراين در صورت موفقيّت طرح مذكور بايد شاهد كاهش افراد انقلابي جامعه در آينده باشيم !
به راستي اگر طرفداران كنترل جمعيّت دلباختگان اقشار ضعيف جامعه ميباشند ؛ چرا در كنار اين نظريّه، تحليلي بر تشويق ازدياد نسل اقشار متوسّط جامعه و يا ثروتمند براي جبران فرزند كاسته شده قشر ضعيف جامعه ارائه نميدهند ؟!