وظيفه ديگر در قبال کساني است که در معرض فتنه اند يا آتش فتنه دامن شان را گرفته است؛ چون در فتنه لااقل سه عنصر وجود دارد 1. فتنه انگيز؛ 2. کساني که از فتنه خسارت مي بينند و فتنه دامن آن ها را مي گيرد و منافع و مصالحي را از دست مي دهند؛ 3. فردي که نه فتنه گر است و نه در دام افتاده. در اينجا ما خودمان را شخص ثالثي فرض کرديم که نه فتنه گر است و نه فري بخورده. وظيفه ما در قبال فريب خوردگان يا کساني که در معرض فريب و طعمه شدن قرار دارند، اين است که از آن ها دستگيري کنيم. اگر آتش فتنه دامن شان را گرفته، وظيفه ما سنگين تر است و اگر در معرض فتنه هستند، نگذاريم به دام بيفتند.
وظيفه سوم ما نسبت به فتنه انگيزان است. چه قبل از اينکه آتش فتنه شعله ور شود، يعني هنگامي که فهميديم کساني درصدد فتنه انگيزي هستند، و چه بعد از اينکه آتش فتنه را روشن کردند و شعله هاي آن در حال پيش روي بود، به طوري که دامن افراد را مي گيرد. اين مورد هم حالات مختلفي دارد:
1. گاهي انسان توانائي دارد که دست فتنه جو را بگيرد و نگذارد آتش را روشن کند، و يا اگر آتش روشن شده، مي تواند آتش را خاموش کند.
2. گاهي فتنه گران داراي عِدّه و عُدّه کافي براي کارشان هستند و ما توان کافي براي جلوگيري از عمل آن ها و از بين بردن آن ها نداريم.
در مقابل هر نوع فتنه، عکس العمل خاصّي بايد نشان داد. بايد هر کدام را جداگانه مورد مطالعه قرارداد تا راه از بين بردن آنرا کشف کرد، و اگر از بين بردن آن امکان ندارد، حداقل آنرا تضعيف کرد و آبي به آتش آن ريخت. کساني که در معرض هستند را از آن جا دور کرد و دسيسه هاي فتنه گران را افشا کرد.
ممکن است گفته شود: به چه دليل چنين وظيفه اي به عهده ماست؟ گناه به گردن آن هائي است که فتنه برپا کردند، و آن هائي که در دام فتنه افتادند؛ بايد دقّت مي کردند که در چنين دامي نيفتند و حال که افتاده اند، تقديرشان بوده و قضا و قدر چنين حکم کرده است و به ما مربوط نمي شود!
ولي بايد بدانيم که در اين جا همان وظيفه اي را داريم که در باب امر به معروف و نهي از منکر، ارشاد جاهل و مبارزه با ظلم داريم. مگر اين ها مربوط به اسلام نيست؟ شايد بتوان گفت: با صرف نظر از دستورات شرع و واجبات متعددي که در اين زمينه ها داريم، در اينجا يک حکم روشن عقلي هم وجود دارد و آن، اين است که: