معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 118/ 17
نمايش فراداده

                                                                          فصل دوم

                                                               قضا و حكم الهى و كتاب

مفهوم حكم، و حكم الهى


« اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ ! » (57 / انعام)
ماده «حَ كَ مَ» دلالت دارد بر اتقان و استحكامى كه در هر چيزى وجود داشته باشد و اجزايش از تلاشى و تفرقه محفوظ است. خلاصه هر موجودى كه از روى حكمت به وجود آمده باشد اجزايش متلاشى نگشته و در نتيجه اثرش ضعيف و نيرويش درهم شكسته نمى‏شود. اين است آن معناى جامعى كه برگشت جميع مشتقات اين مـاده از قـبيل احـكام، تحكيم، حـكمت، حـكومت، و غير آن به آن است.
آمر در امرى كه مى‏كند، قاضى در حكمى كه صادر مى‏نمايد گويا در مورد امر و حكم نسبتى ايجاد نموده و مورد امر و حكم را با آن نسبت مستحكم مى‏سازند، و بدين‏وسيله ضعف و فتورى كه در آن راه يافته بود جبران مى‏نمايد.
اين است آن معنايى كه مردم در امور وضعى و اعتبار، از لفظ حكم درك مى‏كنند و همين معنى را قابل انطباق بر امور تكوينى و حقيقتى هم ديده و احساس مى‏كنند كه امور تكوينى از نظر اين كه منسوب به خداى سبحان و قضا و قدر اويند داراى چنين استحكامى هستند. اگر مى‏بينند كه هسته درخت از زمين روييده و داراى شاخ و برگ و ميوه مى‏شود، و هم‏چنين اگر نطفه به تدريج به صورت جسمى جاندار درآمده و داراى حس و حركت مى‏گردد، همه را به حكم خداى سبحان دانسته و مستند به قضا و قدر او مى‏دانند، اين است آن معنايى كه انسان از لفظ حكم مى‏فهمد و آن را عبارت مى‏داند از اثبات چيزى براى چيز ديگرى و يا اثبات چيزى مقارن با وجود چيزى ديگر.(1)
1- الميــــــــــــزان ج 13، ص 181.

حكم الهى در نظام تكوين و تشريع

« اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِـلّهِ يَقُصُّ الْـحَقَّ وَ هُـوَ خَـيْرُ الْفاصِلينَ!» (57 / انعام)
مطالب بالا كه روشن شد اينك مى‏گوييم: نظريه توحيد كه قرآن كريم معارف خود را بر اساس آن بنا نهاده حقيقت تأثير را در عالم وجود تنها براى خداى‏تعالى اثبات مى‏كند، و در موارد مختلف انتساب موجودات را به خداى سبحان به انحاء مختلفى بيان مى‏كند، به يك معنا - استقلالى - آن را به خداى سبحان نسبت داده و به معناى ديگرى - غير استقلالى و تبعى - آن را به غير او منسوب نموده است. مثلاً مسأله خلقت را به معناى اول به خداوند