نسبت داده و در عين حال در موارد مختلفى به معناى دوم آن را به چيزهاى ديگر هم نسبت مىدهد، همچنين از طرفى علم و قدرت و حيات و مشيت و رزق و زيبايى را به خداوند نسبت مىدهد و از طرفى همينها را به غير خدا منسوب مىسازد.
حكم هم كه يكى از صفات است از نظر اين كه خود نوعى از تأثير است، معناى استقلالىاش تنها از آن خداوند است چه حكم در حقايق تكوينى، و چه در شرايع و احكام وضعى و اعتبارى. قرآن كريم هم در آيات بسيارى اين معنا را تأييد نموده است از آن جملــه آيات زير است: « اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ - حكم جز براى خدا نيست!» (67 / يوسف) و « اَلا لَهُ الْحُكْــمُ - آگاه باش كه تنها براى اوست حكم!» (62 / انعام) و « لَهُ الْحَمْدُ فِى الاْوُلى وَالاْخِرَةِ وَ لَهُالْحُكْمُ - و براىاوست حمد در دنيا و آخرت و براىاوست حكم!» (70/قصص) و « وَ اللّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِه - و خداوند حكم مىكند و كسى نيست كه حكم او را دنبال كند و بىتأثير نماند!» (41 / رعد)
و اما حكم تشريعى، از جمله آياتى كه دلالت دارند بر اختصاص حكم تشريعى به خداىتعالى آيه « اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ اَمَرَ اَلاّ تَعْبُدُوآا اِلاّ اِيّاهُ ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ - نيست حكم مگر براى خداوند، دستور فرموده كه جز او را نپرستيد اين است دين استوار و اداره كننده اجتماع!» (40 / يوسف) است با اين كه اين آيه و ظاهر آيات قبلى دلالت دارند بر اين كه حكم تنها براى خداى سبحان است و كسى غير او با او شريك نيست. در عين حال در پارهاى از موارد حكم را و مخصوصا حكم تشريعى را به غير خداوند هم نسبت داده، از آن جمله اين چند مورد است: « يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ - حكم مىكنند به آن كفاره دو تن از شما كه صاحبان عدالت باشند!» (95 / مائده) و « يا داوُدُ اِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِى الاَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ- اى داود ما تو را خليفه در زمين قرار داديم پس در ميان مردم به حق حكم كن!» (26 / ص) و درباره رسول خدا مىفرمايد: « لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما اَراكَ اللّهَ - اين كه حكم كن ميان مردم به آنچه كه خدا آگاهت ساخته!» (105 / انبياء) و « فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللّهُ - پس حكم كن در ميان آنان به آنچه بر تو نازل شده!» (48 / مائده) و « يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ ! » (44 / مائده) و همچنين آيات ديگرى كه اگر ضميمه شوند با آيات دسته اول اين نتيجه را مىدهند كه حكم به حق به طور استقلال و اولا و بالذات تنها از آن خداىسبحان است، و غير او كسى مستقل در آن نيست، و اگر هم كسى داراى چنين مقامى باشد خداى سبحان ارزانىاش داشته، و او دست دوم است، و از همين جهت است كه خداىتعالى خود را « اَحْكَمُ الْحـاكِميـنَ!» (45 / هود) و « خَيْرُ الْحاكِمينَ!» (87 / اعراف) ناميده است. آرى لازمه اصالت و استقلال و اولويت همين است.
آياتى كه حكم را به اذن خداىتعالى به غير او نسبت مىداد همان طورى كه ملاحظه كرديد مختص بود به احكام وضعى و اعتبارى و تا آن جا كه من ياد دارم در اين سنخ آيات آيهاى كه احكام تكوينى را هم به غير خدا نسبت داده باشد وجود ندارد.(1)
1- الميــــــــزان ج 13، ص 182.