معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 118/ 18
نمايش فراداده

نسبت داده و در عين حال در موارد مختلفى به معناى دوم آن را به چيزهاى ديگر هم نسبت مى‏دهد، هم‏چنين از طرفى علم و قدرت و حيات و مشيت و رزق و زيبايى را به خداوند نسبت مى‏دهد و از طرفى همين‏ها را به غير خدا منسوب مى‏سازد.
حكم هم كه يكى از صفات است از نظر اين كه خود نوعى از تأثير است، معناى استقلالى‏اش تنها از آن خداوند است چه حكم در حقايق تكوينى، و چه در شرايع و احكام وضعى و اعتبارى. قرآن كريم هم در آيات بسيارى اين معنا را تأييد نموده است از آن جملــه آيات زير است: « اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ - حكم جز براى خدا نيست!» (67 / يوسف) و « اَلا لَهُ الْحُكْــمُ - آگاه باش كه تنها براى اوست حكم!» (62 / انعام) و « لَهُ الْحَمْدُ فِى الاْوُلى وَالاْخِرَةِ وَ لَهُ‏الْحُكْمُ - و براى‏اوست حمد در دنيا و آخرت و براى‏اوست حكم!» (70/قصص) و « وَ اللّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِه - و خداوند حكم مى‏كند و كسى نيست كه حكم او را دنبال كند و بى‏تأثير نماند!» (41 / رعد)
و اما حكم تشريعى، از جمله آياتى كه دلالت دارند بر اختصاص حكم تشريعى به  خداى‏تعالى آيه « اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ اَمَرَ اَلاّ تَعْبُدُوآا اِلاّ اِيّاهُ ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ - نيست حكم مگر براى خداوند، دستور فرموده كه جز او را نپرستيد اين است دين استوار و اداره كننده اجتماع!» (40 / يوسف) است با اين كه اين آيه و ظاهر آيات قبلى دلالت دارند بر اين كه حكم تنها براى خداى سبحان است و كسى غير او با او شريك نيست. در عين حال در پاره‏اى از موارد حكم را و مخصوصا حكم تشريعى را به غير خداوند هم نسبت داده، از آن جمله اين چند مورد است: « يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ - حكم مى‏كنند به آن كفاره دو تن از شما كه صاحبان عدالت باشند!» (95 / مائده) و « يا داوُدُ اِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِى الاَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ- اى داود ما تو را خليفه در زمين قرار داديم پس در ميان مردم به حق حكم كن!» (26 / ص) و درباره رسول خدا مى‏فرمايد: « لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما اَراكَ اللّهَ - اين كه حكم كن ميان مردم به آن‏چه كه خدا آگاهت ساخته!» (105 / انبياء) و « فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللّهُ - پس حكم كن در ميان آنان به آن‏چه بر تو نازل شده!» (48 / مائده) و « يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ ! » (44 / مائده) و هم‏چنين آيات ديگرى كه اگر ضميمه شوند با آيات دسته اول اين نتيجه را مى‏دهند كه حكم به حق به طور استقلال و اولا و بالذات تنها از آن خداى‏سبحان است، و غير او كسى مستقل در آن نيست، و اگر هم كسى داراى چنين مقامى باشد خداى سبحان ارزانى‏اش داشته، و او دست دوم است، و از همين جهت است كه خداى‏تعالى خود را « اَحْكَمُ الْحـاكِميـنَ!» (45 / هود) و « خَيْرُ الْحاكِمينَ!» (87 / اعراف) ناميده است. آرى لازمه اصالت و استقلال و اولويت همين است.
آياتى كه حكم را به اذن خداى‏تعالى به غير او نسبت مى‏داد همان طورى كه ملاحظه كرديد مختص بود به احكام وضعى و اعتبارى و تا آن جا كه من ياد دارم در اين سنخ آيات آيه‏اى كه احكام تكوينى را هم به غير خدا نسبت داده باشد وجود ندارد.(1)
1- الميــــــــزان ج 13، ص 182.