معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 17/ 15
نمايش فراداده

***** صفحه 151 *****
     " تشابه" واقع مي گردند، ولي از نظر اشتمال بر خود احكام و قوانين به هيچ وجه محل تشابه نيست!
     لذا يايد معاني و معارف حقه را در قالب هاي مختلف بريزند و با امثلة گوناگون ايراد كنند، به طوري كه بعضي بعض ديگر را تفسير كند، تا در اين صورت به واسطة تدافع و اختلافي كه در بين آنهاست، مطالب روشن شود:
1- تمام آنها مثالهائي هستند كه در ماوراء خود حقايق مسلمي دارند، و مقصود اصلي فهماندن آن حقايق است.
2- فقط مقدار لازم از خصوصيات را بايد طرح كرد، زيرا بعضي از مثلها بعض خصوصيات موجود در يكي ديگر را نفي مي كند، و آن يكي ديگر برخي از خصوصيات اين يكي را.
     پس تشابهي كه در يك آيه واقع است با احكام و استوار بودن آية ديگري مرتفع خواهد شد!
مفهوم تأويل قرآن
1- براي تمام قرآن، اعم از آيات محكم و متشابه، تأويل وجود دارد!
2- اين تأويل از قبيل مفاهيم لفظي نيست، بلكه امور خارجي است، كه نسبت آن به معارف بيان شده، نسبت " ممثل" است به " مثال ."
3- تمامي معارف قرآن مثل هائي است كه براي تأويلي كه از آنها نزد خداوند متعال موجود است، زده شده است. البته خود بيانات لفظي قرآني هم نسبت به معارف و مقاصدشان جنبة مثلي دارند.
4- ممكن است مطهرين و پاكان به تأويل قرآن برسند و دانائي پيدا كنند. مطهرين از جملة راسخين در علمند.
تأويل حوادث در داستان خضر و موسي"ع"
     براي روشن شدن مطلب داستان موسي"ع" را نقل مي كنيم كه براي يادگيري تأويل حوادث از خضر"ع" رفت:
     در اين داستان، خداوند سبحان از زبان خضر عليه السلام، هنگامي كه با ايرادهاي موسي"ع" مواجه مي شود، نقل مي فرمايد، كه گفت:
- "  به زودي تأويل آنچه را كه بر تحملش صبر نداشتي براي تو خبر مي دهم! "
     همچنين پس از خاتمة بيان و تشريح عناوين قضايا باز نقل مي كند كه به او گفت:

***** صفحه 152 *****
- " اين تأويل آن چيزهائي بود كه بر تحملش طاقت نداشتي !  "
     چنانكه ملاحظه مي شود در اين دو جا كه لفظ " تأويل" استعمال شده، مقصود از آن بيان صور و عناوين اصلي است كه در سه مورد مربوط به سؤال بر حضرت موسي"ع" مخفي بوده و از آن غفلت داشته است، كه به واسطة غفلت و توجه نداشتن به آنها عناوين ديگري را جايگزين آنها كرده بود و به آن سبب آنچه را در موارد سه گانه از حضرت خضر مشاهده نمود, مورد ايرادش واقع شد.
ظاهر حوادث در داستان موسي و خضر"ع"
1- قضيه اي است كه در آيه شريفه فرموده: " هر دو رفتند، چون در كشتي نشستند، خضر آن كشتي را شكست و معيوب كرد. "
2- وقتي از دريا گذشتند، در ساحل به پسري برخورد كردند و خضر"ع" بي گفتگو آن پسر را به قتل رسانيد.
3- وارد قريه اي شدند و از اهل آن طعام خواستند، ندادند و چون خواستند از آنجا خارج شوند، چشمشان به ديواري كه قريب به انهدام بود، افتاد، خضر آن ديوار را تعمير كرد.
    ايرادهائي كه موسي عليه السلام بر ظاهر عملكرد حضرت خضر گرفت بدين قرار بود:
1- موسي گفت:  آيا كشتي را شكستي تا اهلش را در دريا غرق كني؟  كار بدي كردي!
2- موسي گفت:  آيا نفس محترمي را كه كسي را نكشته بود، بي گناه كشتي؟   همانا كه كار بسيار قبيحي را مرتكب شدي!
3- موسي گفت:  آيا روا بود كه تو اين زحمت را بيخود كشيدي؟  اگر اين كار را جاي ديگر مي كردي در برابر به مزدي نايل مي شدي!
تأويل حوادث از زبان خضر"ع"
    تأويل هاي سه گانه اي كه حضرت خضر عليه السلام براي موسي"ع"  بيان كرد، و صور و عناوين حقيقي آنها را روشن و آشكار نمود، به شرح زير بود:
1- نخست فرمود:  اما آن كشتي را كه شكستم، صاحبانش فقيراني بودند كه با آن كسب و ارتزاق مي نمودند و چون پادشاه كشتي هاي بي عيب را غصب مي كرد،  خواستم آن را معيوب كنم تا آن را غصب نكند و براي آنان بماند.

***** صفحه 153 *****
1- بار دوم فرمود:  اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند، ترسيديم اگر اين پسر باقي بماند آنها را فريب داده و از دين برگرداند، بدين جهت او را به قتل رساندم، كه ايمان آن دو محفوظ ماند، و خواستيم عوض دهد پروردگارشان فرزند بهتر و صالح تر از جهت طهارت باطني و ارحام دوستي!
2- سر انجام براي سومين ايراد چنين پاسخ داد: اما آن ديوار را كه تعمير كردم بدين جهت بود كه ديوار متعلق به دو طفل يتيمي در آن شهر بود و در زير آن گنجي از آنان نهفته بود، و پدرشان آدم صالحي بود, پروردگار تو خواست تا آنان به حد رشد رسيده و به لطف و رحمت الهي گنجشان را استخراج نمايند!
     حضرت خضر پس از بيان سه تأويل فوق، به طور يك بيان سربسته و كلي از جميع اعتراضات موسي"ع" پاسخ داد و فرمود:
- " من اين كارها را از پيش خود نكردم، بلكه تمامي به امر خداوندي بود! "
      به طوري كه از اين آيــــات بر مي آيد, منظور اصلي از "تأويل" رجوعي است كه " شيء " نسبت به صورت و عنوان خود پيدا مي كند.
     سه مورد زير، نتيجة مباحث مربوط در اين زمينه مي باشد:
1- معناي اينكه آيه اي داراي " تأويل" باشد و به آن رجوع كند، غير آن است كه " متشابه" باشد و به آية محكم ديگري رجوع كند.
2- تأويل داشتن مختص آيات متشابه نيست، بلكه تمامي آيات قرآني، اعم از محكم و متشابه، داراي تأويلند.
3- " تأويل" از نوع مفاهيمي كه مدلول لفظ هستند نيست، بلكه از امور خارجي و عيني است!
آيا علم به تأويل مختص خداست؟
    آية قرآني مي فرمايد:
- " . . . كساني كه در دلهايشان ميل به باطل است، آيات متشابه را دنبال مي كنند تا فتنه برانگيزند، و تأويل آن را به دست آورند، با اينكه جز خدا كسي تأويل آن را نمي داند، و راسخون در علم مي گويند ايمان آورده ايم به آن كه تمامي از نزد پروردگار ماست، و تنها خردمندان آگاه به اين قسمتند...! "

***** صفحه 154 *****
     در اينكه آيا غير از خدا كسان ديگر نيز تأويل قرآن را مي دانند يا نه، بين مفسرين مورد اختلاف شديدي قرار گرفته است. و در واقع حرف ‹ واو› كه بين دو عبارت در آية زير واقع شده-
    " وما يعلم تأويله الاّ الله ‹ و›  الراسخون في العلم يقولون ...! "
    منشأ تمامي اين اختلاف هاست، كه گروهي آن را واو عطف مي دانند و گروهي نمي دانند!
    بعضي از قدماي مفسرين و طايفة شافعي و معظم مفسرين شيعه ‹ واو› را عطف دانسته اند، لذا معناي آيه را چنين فهميده اند كه راسخون در علم هم به تأويل آيات متشابه آشنائي دارند!
    لكن بيشتر قدما, و همچنين طايفة حنفي از اهل سنت، ‹ واو› را عطف ندانسته، و معتقدند علم تأويل مختص خداست.
    اگر دقت كنيم، ملاحظه مي شود كه در مسئلة مورد بحث اشتباهي شده، و خلطي روي داده است، و اين اشتباه سبب حرفهاي بي اساسي شده كه زده اند. آن اشتباه اين است كه طرفين بحث " تأويل" آيه را به " معنا و مفهوم لفظي " خلط كرده، و هر دو را يكي دانسته اند. در حالي كه تأويل قرآن، آن حقايق خارجي است كه تكيه گاه آيات قرآن مي باشد!
تجويز علم به تأويل به غير خداي تعالي
    واقعيت اين است كه، قرآن شريف علم به تأويل را براي غير حق تـــعالي تجويز مي كند، اما نه به وسيلة اين آيه و ‹واو› وسط آن، زيرا در اين آيه در مقام تقسيم كتاب به " محكم و متشابه،" و مخصوصاً بيان حال مردم نسبت به اخذ و پيروي آن است، يعني روشن مي كند كه مردم در برابر " محكم و متشابه" قرآن دو تيره هستند، عده اي به واسطة انحراف و زيغ قلبي مايل به پيروي متشابه هستند، ولي دستة ديگر كه راسخون در علمند، به واسطة ثبات در علم از محكمات پيروي كرده، و به متشابهات تنها ايمان قلبي دارند!
    بنابراين قصد ابتدائي از ذكر " راسخون در علم، " در آيه مورد بحث، براي بيان حال آنها نسبت به قرآن است، و زائد بر آن از قصد نخستين آيه خارج است!
    پس خود اين آيه در صدد شركت دادن آنها در علم تأويل نيست و آية مزبور علم به تأويل را منحصر به ذات اقدس الهي مي داند. ولي آيات ديگري هست كه به طور دليل منفصل، امكان علم تأويل را به راسخون در علم مي دهد، چون علم غيب كه در آية-  "بگو،  جز خداوند كس ديگري از ساكنان آسمانها و زمين دانائي به غيب ندارد...!" مختص خداي تعالي شمرده شده ولي در آية زير آن را به اذن الهي براي پيامبر كه مورد رضايت و خشنودي حضرتش مي باشد، ثابت كرده است:

***** صفحه 155 *****
- " خداوند عالم و داناي به غيب است،
بر عالم غيبش كسي را مطلع نخواهد كرد، مگر:
آن كس را كه از رسولان برگزيده است ! "
مستند:آيه7سوره آل عمران "فَاَمّاَ الَّذينَ في قُلوُبِهُم زَيغٌ فَيَتَّبِعوُنَ ماتَشابَهَ مِنهُ اِبتِغاءَ الفِتنَةِ و اِبتِغاءَ تَأويلِهِ!"
    الميزان ج5ص168
مفاسد طلب تأويل متشابهات و پيروي آنها
    " كساني كه در دلهايشان تمايل به باطل است، آيات متشابه را دنبال مي كنند تا فتنه بر انگيزند، و تأويل آن را به دست آورند، با اينكه جز خدا كسي تأويل آن را نمي داند...! "
    اين آيات به طور كنايه متعرض حال منافقين و منحرفين قلبي شده، و ضمناً مسلمانان را به ثبات و استواري در آنچه از معارف دين فهميده اند، دعوت كرده است، و آنان را به " تسليم و ايمان" به چيزهائي كه برايشان روشن نشده و مشتبه است، فرا خوانده است.
    در پايان خاطر نشان ساخته كه اساس تمام مفاسدي كه در مجتمع مسلمانان پيش آمده، و نظام سعادت آنها را مختل ساخته، همانا پيروي متشابهات و خواستن تأويل آنها بوده است!
    يعني پيروي متشابهات و طلب تأويل آنها تنها چيزي است كه هدايت ديني را به گمراهي و ضلالت مبدل ساخته، و اجتماع مسلمانان را به افتراق، و اتحادشان را به دشمني تبديل كرده است!

***** صفحه 156 *****

فصل دوازدهم: نفي تحريف و اختلاف در قرآن

مستند: آيه82 سوره نساء  "  اَفَلا يَتَدَبَّروُنَ الْقُرآنَ وَلَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللهِ لَوَجَدوُا فيهِ اِختِلافاً كَثيراً ! "
    الميزان ج9ص28
عدم اختلاف در قرآن
    قرآن مجيد دعوت مي كند كه مردم در آن تدبر، و در آيه به آية آن تأمل، و در احكام نازل شده يا حكمت بيان شده يا قصه و مؤعظه يا مطالب ديگر آن تحقيق كنند، و خلاصه به تمام آيات مربوط به آن اعم از مكي و مدني و محكم و متشابه، مراجعه كنند، و آيات را به يكديگر ضميمه نمايند، تا برايشان واضح شود كه اختلافي بين آيات نيست !
     وقتي در قرآن تدبر شود، روشن خواهد شد كه آيات جديد قرآن، آيات قديمي را تصديق مي كند؛ و بدون آنكه هيچ گونه اختلافي بين آيات فرض شود، آيات شاهد يكديگرند!
     در قرآن به هيچ وجه اختلاف راه ندارد!  نه به صورت تناقض - كه يك عده از آيات عدة ديگر را نفي كنند و با يكديگر منافات و مدافعه داشته باشند- و نه به صورت تفاوت - كه مثلاً دو آيه از نظر تشابه بيان يا متانت معاني و مقاصد با هم ا ختلاف داشته باشند - كه بعضي از آيات از لحاظ پي ريزي و ريشه و اساس محكمتر و شديدتر از پاره اي ديگر باشند:
- " كتابي است كه آيات آن به هم شباهت، و حقايق مكرري دارد،
كه از شدت تأثير آن پوست بدن ها مي لرزد! "
    همين عدم اختلاف در قرآن، مردم را به اين مطلب رهبري مي كند كه قرآن كتابي است كه از طرف خداي تعالي نازل شده، و از طرف غير خدا نيست، چرا كه اگر از جانب غير خدا بود از اختلاف زياد سالم نمي ماند!
شمول همه جانبه قرآن
    هيچ شخص متدبر در قرآن نمي تواند بي درنگ از مشاهدة اين حقيقت صرف نظر نمايد كه قرآن كتابي است كه در تمام شئون مربوط به انسان مداخله كرده است، مانند:
1- در معارف مبدأ، معاد، خلق و ايجاد،
2- در فضايل اخلاقي عمومي انساني،
در قوانين اجتماعي و فردي، كه حاكم بر نوع انسان است، و هيچ مطل

***** صفحه 157 *****
1- كوچك و بزرگ از نظرش مخفي نمانده است،
2- قصص و مطالب عبرت انگيز، و مواعظ و نصايح!
     قرآن مجيد همة اين ها را با بياني معجز آسا آورده و همة مردم دنيا را دعوت كرده است كه مثل آن را بياورند.  اين معارف و حقايق، در ضمن آياتي نازل شده كه در مدت قريب 23 سال، در حالات مختلف، در شب و روز، در حضر و در سفر، در جنگ و صلح، در سختي و خوشي، در تنگي و گشايش نازل شده اند ولي با اين وصف، نه در بلاغت خارق العاده و معجز آسا، و نه در معارف عاليه و حكمت هاي بلندپايه، و نه در قوانين اجتماعي و فردي اين كتاب، در هيچ كدام اينها، هيچ گونه اختلافي وجود ندارد، و بلكه آخرين آيه منعطف به همان حقيقتي است كه اولين آيه تقرير كرده است، و شاخ و برگ ها و تفصيلات قرآن، برگشت به همان دارد كه در رگ و پي و ريشة آن ثابت و برقرار است!
     تفصيلات قانونگزاري و حكمتهاي قرآن، وقتي كه تجزيه و تحليل شود، همه به نكتة مركزي توحيد خالص برمي گردد، و توحيد خالص قرآن را هم وقتي به صورت تركيب درآوريم، عيناً همان مي شود كه از تفصيلات استفاده مي كنيم.
     اين خصوصيت و شأن خاص قرآن است!
     كسي كه در قرآن تدبر كند، و آنطور كه بايد و شايد تدبر كند، و با شعور زنده و قضاوت فطري خود حكم خواهد كرد كه كسي كه اين سخنان را گفته از كساني نيست كه مرور ايام و تحول و  تكاملي كه در موجودات مؤثر است، در او مؤثر باشد، بلكه گويندة آن خداي واحد قهار است!
جاودانگي و ثبات قرآن
     از آية فوق چند مطلب واضح است:
1- قرآن كتابي است كه فهم هاي عادي مي توانند آن را بفهمند، و به مطالب آن برسند،
2- آيات قرآن مفسر يكديگرند،
3- قرآن كتابي است كه قابل نسخ و ابطال، يا تكميل و تهذيب نيست، و هيچ حاكمي به هيچ وجه نمي تواند بر آن حكومت كند!
     اگر قرآن قابليت تكميل يا ابطال را داشته باشد ناچار و به حكم ضرورت بايد قابل يك نوع تحول و تغيير باشد، ولي قرآن كه داراي اختلاف نيست، پس تحول و تغيير در آن راه ندارد، و چون قابل تحول و تغيير نيست، نتيجه آن است كه قابل نسخ و ابطال و امثال آن نيز نمي باشد!
 لازمة اين مطلب آن است كه شريعت اسلامي تا روز قيامت ادامه دارد!

***** صفحه 158 *****
مستند: بحث تحليلي و روايتي                        

الميزان ج23 ص158
عدم تحريف در قرآن به نقل روايات
    اخبار بسياري از رسول خدا"ص" از طريق شيعه وسني نقل شده كه فرمود:
        " در هنگام بروز فتنه ها، و براي حل مشكلات، به قرآن مراجعه كنيد! "
    اين حديث دليل بر تحريف نشدن قرآن است.
    دليل ديگر آن حديث شريف ثقلين است، كه از شيعه و سني به حد تواتر نقل شده است, كه رسول خدا"ص" فرمود:
- " به درستي, من در ميان شما دو چيز گرانقدر باقي مي گذارم:
   1-  كتاب خدا        2- عترتم،  اهل بيتم !
مادام كه به آن دو تمسك جوئيد، هرگز گمراه نخواهيد شد! "
    اين حديث دليل محكمي است بر اينكه قرآن كريم دستخوش تحريف نشده و نمي شود، چه اگر بنا بود قرآن كريم دستخوش تحريف شود، معني نداشت كه پيامبر گرامي خدا"ص" مردم را به كتابي ارجاع دهد كه دست خورده و تحريف شده است، و با اين شدت تأكيد بفرمايد: تا ابد هر وقت به آن دو تمسك جوئيد گمراه نمي شويد!
    همچنين اخبار بسياري از طريق رسول خدا"ص" و ائمة اهل بيت عليهم السلام رسيده كه دستور داده اند اخبار و احاديث شان را عرضه به قرآن كنند، چه اگر كتاب الهي تحريف شده بود، معنائي براي اينگونه اخبار نبود.
    دليل ديگر بر عدم تحريف قرآن، رواياتي است كه در آنها خود امام هاي اهل بيت عليهم السلام آيات كريمة قرآن را در هر باب موافق و عين آنچه در اين قرآن موجود عصر ماست، قرائت كرده اند.
    از اميرالمؤمنين و ساير ائمة معصومين عليهم السلام وارد شده كه قرآن موجود همان قرآني است كه از ناحية خدا نازل شده است، و چيزي كه هست ترتيب سوره ها و آيات آن غير آن وضعي است كه در قرآن نوشته شده به خط حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام بوده است. قرآني كه آن جناب نوشته بود ترتيب ديگري داشت.
    چيزي كه هست، نويسندگان قرآن در زمان ابي بكر، علي عليه السلام را شركت ندادند و همچنين در زمان عثمان، و از همين باب است اينكه به شيعيان خود فرموده اند:
- " اقرؤا كما قرء الناس! "
- " قرآن را به همان طور بخوانيد كه مردم مي خوانند! "
مقتضاي اين روايات اين است كه اگر در آن روايات ديگر آمده كه قرآن علي "ع"  مخالف قرآن موجود در دست مردم  است، معنايش اين باشد كه گفتيم از نظر ترتيب بعض

***** صفحه 159 *****
     سوره ها يا آيات تفاوت دارد، آن هم سوره يا آياتي كه به هم خوردن ترتيبش كمترين اثري در اختلال معناي آن ندارد، و آن اوصافي را كه گفتيم خداوند قرآن را بدان اوصاف توصيف فرموده، از بين نمي برد.
    هرچند مضامين اين اخبار مختلف است ولي مجموعاً دلالت دارند بر اينكه قرآني كه امروز در دست مردم است، همان قرآني است كه از ناحية خداي تعالي بر خاتم الانبياء "ص" نازل شده است، بدون اينكه چيزي از اوصاف كريمة و آثار و بركاتش از بين رفته باشد!
مستند: بحث تحليلي                                

الميزان ج23ص160
طرفداران تحريف قرآن،  و رد نظرات آنها
    عده اي از محدثين شيعه و حشويه و محدثين اهل سنت را عقيده بر اين است كه قرآن كريم تحريف شده است. اما اين به معناي آن است كه چيزي از آن افتاده، و پاره اي از الفاظ آن تغيير يافته، و ترتيب آيات آن به هم خورده است، ولي تحريف به معناي زياد شدن يا قاطي شدن چيزي در آن مورد نظر آنان نبوده و هيچ يك از علماي اسلام، اعم از شيعه و سني، معتقد نيستند كه چيزي به قرآن اضافه شده يا قاطي شده باشد!
    جابجائي و عدم ثبت
    گروهي از روايات دلالت دارند بر سقوط بعضي از سوره ها، يا بعضي آيات، يا برخي جملات، و يا قسمتي از جملات و كلمات و يا حروف قرآن، كه در همان صدر اسلام در موقع جمع آوري در زمان ابي بكر، و همچنين در موقع جمع آوري بار دوم در زمان عثمان، اتفاق افتاده است.  همچنين دلالت دارند بر تغيير و جا به جا شدن آيات و جملات.
    برخي از اهل حديث شيعه اين گونه روايات را ذكر كرده اند. از اهل سنت نيز در صحاح خود مانند صحيح بخاري و مسلم، سنن ابي داود، نسائي، احمد، و ساير جوامع حديث و كتب تفسير مانند - آلوسي - آن را ذكر كرده اند.
    اختلاف بين مصحف ها
    آنچه گفته شد غير از موارد اختلافي است كه بين مصحف عبدالله بن مسعود با مصحف معروف در روايات ذكر شده است. و نيز غير از موارد اختلاف مصحف ابي بن كعب با مصحف عثماني است, و همچنين ميان خود مصحف هاي عثماني است كه عثمان دستور داده بود بنويسند و به اقطار بلاد اسلامي آن روز بفرستند.
    در زمان عثمان پنج يا هفت مصحف نوشته شده، و به شام، مكه، بصره، كوفه، يمن و بحرين فرستاده شده، و يكي نيز در مدينه نگهداري شده است.
    مطابق روايات،  همچنين اختلافي از نظر ترتيب ميان مصحف هاي زمان عثمان ب

***** صفحه 160 *****
مصحف هاي دورة ابي بكر وجود دارد. ( مثلاً سورة انفال در زمان ابي بكر جزو سوره هاي مثاني و سورة برائت جزو سوره هاي مئين قرار داشت, ولي در زمان عثمان هر دو را جزو سوره هاي طوال قرار دادند.)
    مطابق روايات، همچنين اختلافي در ترتيب سوره ها وجود دارد.  روايات حاكي است كه ترتيب سوره ها در مصحف عبدالله بن مسعود و مصحف ابي بن كعب غير از ترتيب در مصحف عثماني است!
    مطابق روايات, اختلاف ديگري در ميان قرائت ها وجود دارد, چه قرائت هاي غير معروفي است كه از صحابه و تابعين روايت شده، كه با قرائت معروف اختلاف دارد.
نظرات علامه طباطبائي در رد نظريه تحريف قرآن
     علامة فقيد در تفسير الميزان دربارة روايات بالا چنين اظهار نظر كرده است:
1- فساد ناشي از تمسك به اخبار براي اثبات تحريف قرآن:
     تمسك به اخبار براي اثبات تحريف قرآن مستلزم حجيت نبودن خود آن اخبار است. ( زيرا با تحريف شدن قرآن دليلي بر نبوت پيغمبر باقي نمي ماند تا چه رسد به امامان و حجيت اخبار ايشان! )
     پس كسي كه به اخبار نامبرده استدلال مي كند، تنها مي تواند به عنوان يكي از مصادر تاريخ به آن تمسك جويد، و در تاريخ هم هيچ مصدري متواتر يا مصدري همراه با قراين قطعي كه مفيد علم و يقين شود، وجود ندارد، و عقل در هيچ يك از آن مصادر مجبور به قبول نيست، چون هرچه هست، همة اخبار آحاد است، كه يا ضعيف در سند است و يا قاصر در دلالت، و يا به فرض صحت سند و روشني دلالت كه در نايابي چون كبريت احمر است، تازه بيش از ظن چيزي افاده نمي كند!
     زيرا به فرض اينكه سندش صحيح و دلالتش روشن باشد، لكن ايمن از جعل و دسيسه نيست، چه اخباري كه به دست يهود در ميان اخبار مسلمين دسيسه شده، آنقدر ماهرانه دسيسه شده كه از اخبار واقعي خود ما قابل تميز نيست، و چنين خبري قابل اعتماد نيست.  اگر به سند آنها مراجعه شود، ديده مي شود يا مرسلند يا اصلاً سند ندارند و امثال آن!    
2- فساد ناشي از مخالفت اخبار با قرآن:
     اينگونه اخبار آيه ها و سوره هائي را نشان مي دهند كه از قرآن افتاده به هيچ وجه شبيه به نظم قرآني نيست، و گذشته از اينكه به خاطر مخالفتش با قرآن مردود است!
مثلاً در بسياري از موارد،  تفسير آيه را با خود آيه اشتباه كرده اند. يعني وقتي امام عليه السلام آيه را خوانده براي تفسير عبارتي را اضافه كرده، ولي نگفته كه آيه چنين ناز